چرخ فلک، پارک به شرط آرایشگاه، مردی که از هواآمد، تیرخوردهها، شازدهکوچولو، شب خداحافظی، کارت پستال، میز، صدای پا، ناخدا، بزرگترین خانه دنیا و بزرگترین نویسنده دنیا، دوازده داستان این مجموعه را تشکیل میدهند.
آب و خاک
مرد دوربین به دست از او خواهش کرد بیاید روی ایوان بگیرند و بعد خواهش کرد بروند توی ساختمان.... یک سالن خیلی بزرگ با سقف خیلی بلند... نیمی از سالن به این بزرگی صحنه نمایش بود و نیمه دیگر جای تماشاچیها. صحنه نمایش را برای نمایشی که قرار بود به زودی اجرا شود آماده میکردند و تختهها و صندلیهای شکسته ...
من تا صبح بیدارم
بازی ما تازه داشت گرم میشد، تماشایی میشد... خراب نمیکردیم، توپ نمیرفت توی تور، نمیافتاد زمین، اوت نمیشد، مثل این که توی خواب بازی میکردیم... فقط بازی میکردیم و با یک آهنگ ثابت، بدون وقفه، به کندی، با حوصله. تازه داشت دستمان میآمد که چه جوری بازی کنیم. تازه داشتیم مثل بار آخری که بازی کرده بودیم بازی میکردیم... اما ...
بیژن و منیژه
فردا صبح به دیدار پدرم خواهم رفت. فردا روز سوم فروردین است و هر سال در چنین روز مبارکی پدرم بار عام می دهد تا همه اقوام و دوستان دور و نزدیک به دیدنش بروند و سال نو را به او تبریک بگویند و من هم یکی از همه. با لباس نو و کت و شلوار و کراوات، نه با ...