رمان ایرانی

شهسوار بر باره باد

من گفتم: "خداوندگارا! یک اسب چگونه می‌تواند این همه بار را بردارد. دو تن سوار نیز هستم. اسب طاقت حمل ما را ندارد و میانه‌ی راه تلف می‌شود و گرفتار می‌مانیم." سلطان گفت: "دل ندارم که از تمامی خلعت‌های خلیفه چشم بپوشم. با این همه چاره‌ای نیست. لباس‌ها و شمشیر و تبرزین‌ها را بگذار و تنها آن دو درفش را برگیر. شرق و غرب عالم باید زیر فرمان ما باشد."

کاروان
9789647033244
۱۳۸۵
۱۲۸ صفحه
۵۴۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های محمد قاسم‌زاده
افسانه‌های ایرانی
افسانه‌های ایرانی فرهنگ ایرانی زادگاه برخی افسانه‌های کهن جهان است. اگر افسانه‌ای در این سرزمین زاده نشده باشد، بی‌شک در گذر از فرهنگ ایران همراه خود را به سوی سرزمین دیگر باز کرده است. ایران واسطه میان هند و نقاط غربی و در گونه‌گونی و شباهت افسانه‌ها نقشی موثر داشته. طیف وسیع افسانه‌ها در ایران، میراث گرانقدر در فرهنگ ماست.
افسانه‌های ایرانی 4
افسانه‌های ایرانی 4 جادو در افسانه‌های ایرانی سازوکاری ویژه دارد. ذهنیت خیال‌پرداز ایرانی در این عرصه حد و مرزی نمی‌شناسد. تمام رویاهای مردم با بهره‌گیری از جادو صورت عینی به خود می‌گیرد و آنجا که دستیابی به این رویا در عرصه اجتماعی ناممکن می‌شود،‌ در جهان جادو سهل و آسان‌یاب خواهد بود.
رقص در تاریکی
رقص در تاریکی
چیدن باد 2 (2 جلدی)
چیدن باد 2 (2 جلدی) من که شاه نبودم. مترسک سر جالیز بودم. خودشان می‌بریدند و می‌دوختند و حتا نظر مرا هم نمی‌خواستند. نایب‌السلطنه به جای من نظر می‌داد. اگر هم می‌پرسیدند، چیزی نمی‌دانستم. قرار بود سال‌ها ولیعهد باشم و کار اداره مملکت را آرام آرام یاد بگیرم، اما همه چیز مثل برق و باد به هم خورد و من شدم شاه.
مشاهده تمام رمان های محمد قاسم‌زاده
مجموعه‌ها