رمان ایرانی

شهسوار بر باره باد

من گفتم: "خداوندگارا! یک اسب چگونه می‌تواند این همه بار را بردارد. دو تن سوار نیز هستم. اسب طاقت حمل ما را ندارد و میانه‌ی راه تلف می‌شود و گرفتار می‌مانیم." سلطان گفت: "دل ندارم که از تمامی خلعت‌های خلیفه چشم بپوشم. با این همه چاره‌ای نیست. لباس‌ها و شمشیر و تبرزین‌ها را بگذار و تنها آن دو درفش را برگیر. شرق و غرب عالم باید زیر فرمان ما باشد."

کاروان
9789647033244
۱۳۸۵
۱۲۸ صفحه
۵۴۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های محمد قاسم‌زاده
شهر هشتم
شهر هشتم
چیدن باد 2 (2 جلدی)
چیدن باد 2 (2 جلدی) من که شاه نبودم. مترسک سر جالیز بودم. خودشان می‌بریدند و می‌دوختند و حتا نظر مرا هم نمی‌خواستند. نایب‌السلطنه به جای من نظر می‌داد. اگر هم می‌پرسیدند، چیزی نمی‌دانستم. قرار بود سال‌ها ولیعهد باشم و کار اداره مملکت را آرام آرام یاد بگیرم، اما همه چیز مثل برق و باد به هم خورد و من شدم شاه.
سیاوش
سیاوش سیاوش مرد آرمان‌ و اخلاق در جهانی پر از شور و شر. در یک سو افراسیاب است که جز به خونریزی و جنگ نمی‌اندیشد و در سوی دیگر کاووس که تنها دغدغه او اقتدار و فرمانروایی است. سیاوش در میان این دو قطب رویای جهانی پاک و اخلاقی در سر دارد و قربانی فضای پر از توطئه این دو دربار است.
اسفندیار
اسفندیار اسفندیار قربانی سودای قدرت است. فضای تازه‌ای که در فرهنگ ایرانی به وجود آمده و اسفندیار خود را قهرمان و پیشرو این فضا می‌داند، رویای صعود به قله قدرت را در سر این پهلوان جنگ‌های بزرگ می‌اندازد و در پایان او را به جنگ رستم می‌برد، جنگی که در یک سو شرف انسانی است و در مقابل عطش قدرت.
مشاهده تمام رمان های محمد قاسم‌زاده
مجموعه‌ها