رمان ایرانی

3 گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

قبل از هرچیزی باید بگم احتمالا از این داستان خوش‌تون نمی‌آد. اما به قول یحیی سورآبادی، همون که برای بچه‌ها قصه می‌نویسه، گاهی از چیزی که امروز خوش‌تون نمی‌آد ممکنه فردا خوش‌تون بیاد. اگه از اون آدم‌هایی هستید که می‌تونید تا فردا صبر کنید، گمونم بد نیست داستان رو بخونید. جدی می‌گم. نوشتن‌اش یکی دو سال طول کشیده اما شرط می‌بندم خوندن‌اش بیش‌تر از یکی دو ساعت وقت‌تون رو نگیره، به اندازه دیدن یکی از همین فیلم‌های سینما و تلویزیون، مثلا. یا تماشای مسابقه فوتبالی، بوکسی چیزی. من به سهم خودم سعی کرده‌ام خیلی زود سر و ته قضیه را هم بیاورم تا کل مصیبت خوندن توی بعدازظهر یک روز تعطیل تموم بشه...

مرکز
9789642131433
۱۳۹۰
۱۲۸ صفحه
۱۵۶۵ مشاهده
۵ نقل قول
مصطفی مستور
صفحه نویسنده مصطفی مستور
۱۸ رمان مصطفی مستور در ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۷ در رشته‌ی مهندسی عمران از دانشگاه صنعتي اصفهان فارغ‌التحصیل شد و دوره كارشناسی ارشد را در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌ی زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه شهيد چمران اهواز گذراند.وی هم اکنون ساکن اهواز می‌باشد.‏‎‏ مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان ...
دیگر رمان‌های مصطفی مستور
دويدن در ميدان تاريك مين (نمايش‌نامه در 4 پرده)
دويدن در ميدان تاريك مين (نمايش‌نامه در 4 پرده) غروب بود. من زل زده بودم به پشت دست‌هاش، هر دو وحشت کرده بودیم. بس که نزدیک شده بودیم به هم، بس که معصومیت ریخته بود آن‌جا، پشت دست‌ها. بعد، من با انگشت اشاره، خطی فرضی و مورب، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست‌اش کشیدم و به او گفتم که عمیقا دوستش دارم.
چند روایت معتبر
چند روایت معتبر وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه. از پاره ابرهای هجر باران شوق می‌بارید و این تکه گوشت افتاده در قفس قفسه سینه‌ام را آتش می‌زد. و من ذوب می‌شدم و پروانه‌ها نه، فرشته‌ها حیرت می‌کردند و این وقتی بود که هنوز دست‌هات انگشتان‌ام را نبوییده بودند.
من گنجشک نیستم
من گنجشک نیستم دراز کشیده‌ام روی تخت‌خواب. چشم‌ها را که می‌بندم خوابی که دیده‌ام مثل کابوسی باز توی کله‌ام رژه می‌رود. شش ماه گذشته اما کابوسش عین بختک افتاده است به جانم. توی این مدت که مرا آورده‌اند این جا سعی کرده‌ام فراموشش کنم. اما نتوانسته‌ام. سعی کرده‌ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته‌ام. بعضی‌ها همه‌ی ...
رساله درباره نادر فارابی
رساله درباره نادر فارابی کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و می‌شد رفت پشت آن ایستاد. کاش دنیا در خروجی داشت که می‌شد از آن بیرون زد و رفت توی حیاط پشتی آن و دراز کشید و خوابید یا در بی‌خیالی محض دست‌ها را توی جیب گذاشت و سوت زد یا در تنهایی مطلق نشست و سیگار کشید و قهوه خورد. کاش ...
روی ماه خداوند را ببوس
روی ماه خداوند را ببوس هر کس روزنه‌ایست به سوی خداوند، اگر اندوهناک شود. اگر به شدت اندوهناک شود.
مشاهده تمام رمان های مصطفی مستور
مجموعه‌ها