رئیس زندان، پشت میزش برگشته بود و اوراق دفترچه جلد زرد را ورق میزد. ظاهرا سرسری، ولی در حقیقت خیلی هم به دقت و با شکاکیت، دقیقا مثل خریداری که فروشنده را درست نمیشناخت و هر فرضی درباره کار او میکرد. میخواست از موقعیت زمین، مقدارآن، و اسم صاحبش اطمینان حاصل کند...