او نمیدانست.
هیچکس نمیدانست.
دیگر آسمان همان آسمان قدیم بود و در تمام شهر رد پای ستاره غمگینی هم نمانده بود.
و هیچکس نمیدانست که این گویهای رنگین چیست...
۵۷ رمان
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
40 نامه کوتاه به همسرم
عزیز من!
گهگاه، در لحظههای پریشان حالی، میاندیشم که چه چیز ممکن است عشق را به کینه، دوست داشتن را به بیزاری، و محبت را به نفرت تبدیل کند...
مکانهای عمومی
نامه دهم
خانم خیلی خیلی ببخشید اینطوری مینویسم. شما چکار دارید که ما چطوری هستیم. من شرح زندگی ندارم که برای شما بنویسم. ما اگر خیلی بدبخت هستیم در آن دنیا خوشبخت میشویم. پدرم گفت اگر شما چیزی میدهید من نگیرم چون ما گدا نیستیم. من گفتم که جایزه گرفتم اما پدرم گفت نمیخواهد جایزه بگیری. شما دیگر بمن جایزه ندهید. ...
ابوالمشاغل
در روزگار ما این ابدا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند. مهم این است که ما در خلوتی سرشار از خلوص، خویشتن را چگونه قضاوت میکنیم.
رونوشت بدون اصل
به سربازان خوب، در بحبوحه همه درگیریها و جنگها وقتی هم برای بازی میدهند؛ وقتی برای استراحت. و این مجموعه، همان بازیست ـ به هنگام استراحتی که به این سرباز دادهاند. اما نگاه کن که حتی بازی یک سرباز نیز شباهتی فراوان به زندگی دارد.