رمان ایرانی

افسانه باران

او نمی‌دانست. هیچ‌کس نمی‌دانست. دیگر آسمان همان آسمان قدیم بود و در تمام شهر رد پای ستاره غمگینی هم نمانده بود. و هیچ‌کس نمی‌دانست که این گویهای رنگین چیست...

روزبهان
9789645529992
۱۳۹۰
۱۳۶ صفحه
۳۰۵۸ مشاهده
۰ نقل قول
نادر ابراهیمی
صفحه نویسنده نادر ابراهیمی
۵۷ رمان نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
دیگر رمان‌های نادر ابراهیمی
تضادهای درونی
تضادهای درونی نبرد دردناکی بود. آفتاب بود و آفتاب بود و آفتاب. و سراب در پی سراب. خورشید، دست‌های حرارت را به جانب دو لکه‌ی نیمه‌جان، در پهنای نمک، دراز کرده بود. و چون تشنه‌ای، ته‌مانده‌ی قطره‌های آب‌های جسمشان را می‌لیسید. صدای دائم ماشین‌ها بود و زبان‌های کاغذینی که بر خاک می‌افتاد. ماشین‌ها له‌له زنان، دانش خام خود را به انسان گرفتار عدد ...
آتش بدون دود 6 (7 جلدی)
آتش بدون دود 6 (7 جلدی)
ابوالمشاغل
ابوالمشاغل در روزگار ما این ابدا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می‌کنند. مهم این است که ما در خلوتی سرشار از خلوص، خویشتن را چگونه قضاوت می‌کنیم.
مصابا و رویای گاجرات
مصابا و رویای گاجرات
بر جاده‌های آبی سرخ (بر اساس زندگی میرمهنای دغابی)
بر جاده‌های آبی سرخ (بر اساس زندگی میرمهنای دغابی) سلیمه! یادت هست که یک بار برایت شعری گفتم؟ و گفتم: «ما اینجا زاده شدیم و اینجا روییدیم، و اینجا با خاک و آب آشنا شدیم، و اینجا دل به عشق سپردیم. پس، بر ماست که از این آب و این خاک، با تمامی توان خویش حفاظت کنیم. و بر ماست که تن خاکی‌مان، همین‌جا، زیر و زبر همین خاک‌ها، ...
مشاهده تمام رمان های نادر ابراهیمی
مجموعه‌ها