رمان ایرانی

کتاب ارواح شهرزاد (شگردها و فرم‌های داستان نو)

هر شبانگاه که امیری امر می کند: قصه بگو! و شهرزاد لبان کلمه می‌گشاید به گفتن، امیری می‌میرد؛ و هر سحرگاه که شهرزاد لب فرو می‌بندد، کلمه می‌میرد و داستان‌نویسی زاده می‌شود... در "کتاب ارواح شهرزاد" پندار، گفتار و کردار داستان، به دو شیوه آکادمیک و آموزش تجربی ـ کارگاهی به هم آمیخته شده، بر این باور که تلاش برای انتقال هنر داستان‌نویسی، به انگار آموزش خطی یک نگره علمی، ره به بیهودگی دارد. از این رو، سیل اطلاعات و دانش‌شگردها، طنین تجربه‌ها و نوبر کردن جستارهای داستانی، با یقین به شک باشکوه و آینده، چنان عرضه شده‌اند که : در آداب شهرزادگی‌، هر داستان‌نویسی شهرزاد خود است و خود امیر خود است... که به هزار و یک داستانش، می‌میرد و باز زاده می‌شود...

ققنوس
9789643114954
۱۳۸۹
۳۴۴ صفحه
۱۱۷۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شهریار مندنی‌پور
ماه نیم‌روز
ماه نیم‌روز در آسمان، گاه به نیم‌روز، ماه زلالی دیده می‌شود: گویی شاهدی مشرقی است در کنار خورشید واقعیت. داستان‌های این مجموعه ـ خیره به چشم پلنگی که خون کودک انسان را در رگ دارد؛ کیمیا و عشق در مه جنگل‌های بلوط؛ ظهور ناگهانی سه مسافر در هواپیمایی اوج گرفته؛ گفت و گو در کنار چاهی بی‌انتها؛ و برای کوسه‌ها، رد خون ...
1001 سال
1001 سال هر هزار و یک سال، یک‌بار این حادثه تکرار می‌شود و این کتاب نوشته می‌شود: داستان ستاره‌هایی که به زمین می‌آیند و بعد از حادثه‌هایی می‌فهمند که کمک به آدم‌ها آن‌طورها هم که فکر می‌کردند، آسان نیست... . و این کتابی که این‌بار نوشته شده، برای گروه کم سن و سالی نوشته شده که دوست دارند بدانند غصه‌ها و ...
هشتمین روز زمین
هشتمین روز زمین «... صبح روزی، اوایل پاییز که سواران توفان و رعد و برق در افق دور محو شده بودند و سطوح زیر آسمانی بی‌لکه با شفافیتی ماقبل تاریخی می‌درخشیدند، خبر کوتاهی در روزنامه محلی ما درج شد: «شب گذشته، یکی از کارمندان صدیق و خدمتگزار اداره باستان‌شناسی، حین انجام وظیفه دچار سانحه گردید و جان باخت. کارکنان روزنامه این واقعه الم‌بار ...
آبی ماورای بحار
آبی ماورای بحار کابوس‌هایم، همیشگی‌اند. اما وقتی خودم به پای خودم آمده‌ام به این دنیای نحس کلمات، که ارواح اشیا و آدم‌هایند، به طمع کام گرفتن از کلمات، دیگر چه جای گله... آن برج‌ها برای من و برای این داستان‌ها فقط آن دو برج خاص نبودند. برای تمرکز که پلک می‌بستم، پشت پلک‌هایم، شکل وهم آلود تل ویرانه‌شان هم، شکلی بود که در ...
مشاهده تمام رمان های شهریار مندنی‌پور
مجموعه‌ها