نیاز دختری است دبستانی، پدرش را جایی بردهاند که خانواده صلاح نمیداند راستش را به او بگویند. به همین دلیل نیاز دروغی ناخواسته میشنود. او آنچه را شنیده باور میکند و با این باور به پیش میرود و اما خانواده از آنچه گفتهاند ناراحتند و پدر از آنچه شنیده به شدت عصبانی است.