رمان ایرانی

فصل جوانی

جایزه را که از دست ناظم می‌گیرم، صبر نمی‌کنم تا بقیه هم بگیرند و مراسم تمام شود. شوق رفتن از همان ثلث دوم به کله‌ام زده. آرام و عادی خودم را لای بچه‌ها می‌چپانم و به بهانه دست‌شویی به طرف در می‌روم. در آهنی بزرگ و طوسی رنگ مدرسه، به عکس روزهای کلاس و درس، باز است و ناظم عین نگهبان زندان دوروبرش قدم نمی‌زند. جیم می‌شوم و به کوچه که می‌پیچم از خوشحالی گاز آواز را می‌گیرم: بیا بریم شهر، کدام شهر؟ همان شهری که دلبر ناز داره آی بله...

9786006970059
۱۳۹۲
۲۴۰ صفحه
۳۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های قاسم‌علی فراست
نخل‌های بی‌سر
نخل‌های بی‌سر این داستان که مربوط به نخستین ماه‌های جنگ و اشغال خرم‌شهر است اولین رمانی است که در زمینه جنگ به قلم نسل جوان انقلاب نوشته شده و حکایت پیروزی‌ها و شکست‌ها و شادی‌ها و غم‌های کسانی است که در حراست از سرزمین و کاشانه خویش دلاورانه جنگیدند و شرافت‌مندانه جان بر سر آرمان خود گذاشتند.
نیاز
نیاز نیاز دختری است دبستانی، پدرش را جایی برده‌اند که خانواده صلاح نمی‌داند راستش را به او بگویند. به همین دلیل نیاز دروغی ناخواسته می‌شنود. او آن‌چه را شنیده باور می‌کند و با این باور به پیش می‌رود و اما خانواده از آن‌چه گفته‌اند ناراحتند و پدر از آن‌چه شنیده به شدت عصبانی است.
فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد
فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد پلک‌هایش سنگین بودند و امان بیدار ماندن به او نمی‌دادند. کیمیا وقت را تنگ دید. اصغر را رها کرد و رو به چادر فرمانده تیپ رفت. اصغر نیمه‌خواب چند قدم خود را پی او کشاند اما خستگی و بی‌خوابی چند روزه مانع بود؛ صدا زد:«کیمیا!» کیمیا شتابان و کفری رو به مقر فرمانده رفت:«همچین راحت گرفته خوابیده که انگار آرزوی ...
مشاهده تمام رمان های قاسم‌علی فراست
مجموعه‌ها