در قلمرو مرگ برگزیدهای از بهترین داستانهای گوتیک (هول و هراس) و نیز مهمترین زیر شاخهی آن داستانهای مرگ (ماکابر) همواره در طول تاریخ جذاب و پر خواننده بودهاند، علت اساسی ارائهی این داستانها فراتر از جذابیت آنها است. خردهگیرترین منتقدان نخبهگرا نیز باور دارند بیفهم و خوانش ادبیات گوتیک نمیتوانیم به کشف و درک راستینی از آثار سورئال، سمبولیستی و بخش مهمی از ادبیات پسامدرن دست یابیم. اما در عین حال که بر این پله گام میگذاریم تا به آثار مدرنتر برسیم، خود به خود به سیر و سفر اعجابآور و لذتبخش دست میزنیم. آیا این لذتبخش به تنهایی دلیلی بسنده نیست؟ هر چند ترجیح مضمون مرگ بر وحشت، در این داستانها، ما را به تامل و اندیشهی ژرفتری نیز راه میبرد. و از یاد میبریم آن کلام زیبای رمانتیکهای کهن آلمانی را که یادآور گفتارهای اگزیستانسیالیستهای آیندهی خود بود؛ تنها عشق است و مرگ که همه چیز را دگرگون میکند!