۲۳ رمان
سیامک گلشیری در بیستودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبیاش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد. سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستاننویس فقید است.
میدان ونک 11 و 5 دقیقه
«یک چیزی توی ذهنم است که رهایم نمی کند، یک چیزی که مثل خوره افتاده به جانم، تصویر محو آدمی که ایستاده کنار خیابانی جایی که معلوم نیست کجاست. گاهی البته یک چیزهایی می بینم، چهره ای که فقط ته ریشش پیداست با کیف سیاهی که گرفته دستش، اما بقیه اش معلوم نیست. می دانم که بالاخره باید یک جوری ...
تهران کوچه اشباح
کیف سیاهرنگ را گذاشت روی زانویم. بعی بی آنکه نگاهم کند، گفت اتفاق وحشتناکی برایش افتاده است. گفت همهاش توی همین کیف است و از ماشین پیاده شد. هنوز در را نبسته بود که سرم را خم کردم و گفتم: میتونم اسم تونو بپرسم؟ سرش را خم کرد و خیلی آهسته گفت: دراکولا.
آخرین رویای فروغ
گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند و توی ساحل مینشینند، شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند، آنوقت مرد به سرش میزندکه با پسرش بروند توی آب، لباسهایشان را درمیآورند و میزنند به آب، همانطور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو میروند، فکر می کردند ...