مجموعه داستان ایرانی

ملکه مارها و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 2)

خیلی از بازرگانان در میان جمع خواستند کنیز را بخرند، اما دختر به هیچ‌کدام راضی نشد. دست آخر صاحب کنیز رو کرد به دختر و گفت:«پس خودت یکی را انتخاب کن. به این جمع نگاه کن و خودت یکی را از میان آن‌ها انتخاب کن تا تو را به او بفروشم.» کنیز به دقت به چهره آدم‌هایی که دور تا دورش را گرفته بودند نگاه کرد و یک دفعه چشمش به علی مجدالدین افتاد که گوشه‌ای ایستاده بود. یک آن احساس کرد قلبش به تپش افتاده. بی‌اختیار دستش را بلند کرد و انگشتش را به سمت او گرفت. گفت:«این همان مردی است که دلم می‌خواهد او مرا بخرد.» همه بازرگانان برگشتند و به علی نگاه کردند که با تعجب به کنیز خیره شده بود. زمرد گفت:«جز این مرد، هیچ‌کس را نمی‌خواهم.» رو به صاحبش گفت:«تو قول دادی مرا به هرکس خودم خواستم می‌فروشی.»

هوپا
9786008869788
۱۷۶ صفحه
۱۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
سیامک گل‌شیری
صفحه نویسنده سیامک گل‌شیری
۲۳ رمان سیامک گلشیری در بیست‌ودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبی‌اش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد.
سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس فقید است.
دیگر رمان‌های سیامک گل‌شیری
چهره پنهان عشق
چهره پنهان عشق هنوز لبخندش را، وقتی می‌گفت «مزاحم‌تون نمی‌شم» به یاد دارم. اصرار کردم که برسانمش. وقتی سوار می‌شد، هنوز آن لبخند را به لب داشت. همان شب، وقتی داشتیم توی ماشین حرف می‌زدیم، فکر کردم خیلی دوستش دارم. فکر کردم از همه چیز در این دنیا بیشتر دوستش دارم. اما حالا داشتم با خودم فکر می‌کردم که هرگز دوستش نداشته‌‌ام، حتی ...
اسب پرنده و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 3)
اسب پرنده و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 3) ملکه زیر لب چیزی گفت و دست‌هایش را از هم باز کرد. ناگهان قامتش به اندازه‌ی کوهی بلند شد، دست‌هایش به بال‌های سیاه بزرگی تبدیل شدند و سرش به شکل اژدهایی درآمد. بدرباسم بی‌درنگ برگشت و شروع کرد به دویدن. از شهر خارج شد. داشت با تمام قدرت در بیابان می‌دوید که احساس کرد صدای بال‌های اژدها را می‌شنود. چند ...
عنکبوت
عنکبوت
با لبان بسته
با لبان بسته
مشاهده تمام رمان های سیامک گل‌شیری
مجموعه‌ها