۱۸ رمان
نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغالتحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مىگويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينهاى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
رز سیاه
چشمهایش را گشود. باروش نمیشد هنوز میتواند نفس بکشد و زنده است. به محض گشودن چشمهایش، چهره مضطرب و ترسان مادرش توجه او را جلب کرد. مادر، تو که مرا دوست داشتی، چرا؟ چرا؟ کلمات در ذهنش نقش بستند ولی توان بیان آنها را نداشت. اما نگاه ملامتبار دخترک، اشک ندامت و شرمساری را از چشمان مادرش جاری ساخت. دستی ...
مردان غریب من
اوخر شهریور بود و نشانهةای پاییز روی درختان خودنمایی میکرد. نسیم آرامی میوزید که خون به دل نیاز میکرد. برای او نسیم پاییزی همیشه بوی دوری و تنهایی میداد. هر چه سعی میکرد در دقایق آخر چهرهای شاد و متبسم داشته باشد، موفق نمیشد. امید دست او را گرفته بود و گویی قصد رها کردن آن را نداشت.
چه آسان باختم
اگر تو باز نگردی نهالهای جوان اسیر گلدان را کدام دست نوازشگر آب خواهد داد؟ چه کسی به جای تو آن پردههای توری را به پشت پنجرهها پیچ و تاب خواهد داد؟ اگر تو بازنگردی امید آمدنت را بگور خواهم برد و کس نمیداند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست چگونه خواهم مرد!