رمان ایرانی

شب‌چراغ

علی شخصیتی رسالت‌طلب و آزادمنش دارد. او با دوستانش مجله‌ای تاسیس کرده‌اند و علی سردبیر این مجله می‌باشد. او به خاطر سخنان رک و تندی که در مورد نظام حاضر در جامعه، در مجله می‌زند به زندان می‌افتد. داستان از زمانی آغاز می‌ِشود که علی از زندان بیرون آمده و مشاهده می‌کند که دوستان سابقش پراکنده شده‌اند و مجله بسته شده است. داستان از زبان چند نفر (دوستان علی) در مورد حوادث گذشته و شرح شخصیت علی می‌باشد.

اشاره
9789645772152
۱۳۸۴
۱۹۲ صفحه
۲۳۴۲ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده جمال میرصادقی
۱۹ رمان جمال میرصادقی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فارغ التحصیل دانشکده ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی است. جمال میرصادقی مشاغل گوناگونی داشته‌است. کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسوول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. در دوره دراز کار نویسندگی، داستان‌های کوتاه و بلند بسیار و نه رمان نوشته‌است که برخی از آن‌ها به زبان‌های آلمانی ، انگلیسی ...
دیگر رمان‌های جمال میرصادقی
پشه‌ها
پشه‌ها این کتاب مجموعه‌ای از یازده داستان کوتاه با عناوینِ پشه‌ها، پهلوان، سیدکاظم چه خبر، قتل نفس، داشتم فریاد می‌زدم، اتاق روبرو، در میدان، میله‌ها، رتیل، مثل یک پرندة غریب و اشاره است. پشه‌ها داستان حملة پشه‌های عجیبی به شهر است که در دسته‌های چند هزارتایی به باغ‌ها حمله می‌کنند و گل‌ها را می‌خورند، برگ‌ها را می‌جوند و هرچه سبزه و ...
آتش از آتش
آتش از آتش علی‌خان پالتوش را به دوش می‌گیرد و دم در می‌رود. بنز آلبالویی رنگی زیر چراغ برق کوچه ایستاده. مرد خوش‌پوش و آراسته‌ای جلو در خانه می‌آید و با علی‌خان احوالپرسی گرمی میکند. آن‌وقت به بنز آلبالویی رنگ اشاره می‌کند.
بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند
بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند
زنان داستان‌نویس نسل سوم (66 داستان با تفسیر)
زنان داستان‌نویس نسل سوم (66 داستان با تفسیر) در دو کتاب قبلی (جلد اول و دوم کتاب «جهان داستان ایران») به داستان نویسان نسل اول و دوم پرداخته بودم و از هر نویسنده نام آور این دو نسل، داستان کوتاهی برگزیده بودم و تفسیری بر آن نوشته بودم، قاعدتا این دو کتاب باید دنباله ای داشته باشد تا مسیر رشد و تحول داستان نویسی نوین ایران را نشان ...
شب زمستان
شب زمستان از صدای های‌هوی درخت‌ها بیدار شد. پشت پنجره تاریکی عمیق‌تر شده بود و باد درخت‌ها را به هم می‌کوبید و شیشه پنجره را به صدا درمی‌آورد. ماشینی از زیر پنجره گذشت. دری به هم خورد. صدای گریه بچه همسایه بلند شد. صدای ماشین دور رفت. گریه بچه برید. دوباره های و هوی درخت‌ها بلند شد. آسمان برق زد. روشنی روی ...
مشاهده تمام رمان های جمال میرصادقی
مجموعه‌ها