رمان خارجی

23 قصه

این مجموعه داستان‌های تولستوی را می‌توان نوعی مثنوی مولانا، در فرهنگ روس دانست. به عنوان مثال اگر قصه (پسر خوانده) با داستان مردی که توسط حضرت موسی از خدا خواست تا زبان حیوانات را بفهمد، در مثنوی مولانا، مقایسه شود شباهت آشکار خواهد شد.

قطره
9789641147121
۱۳۹۰
۳۲۸ صفحه
۲۹۹۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
لئو تولستوی
صفحه نویسنده لئو تولستوی
۵۵ رمان لئو نیکلایویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й)، نویسنده و فعال سیاسی اجتماعی روس. زادروز وی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی) در یاسنایا پالیانا[۳] از توابع تولا است . تولستوی در روز (۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد. تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه است. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین ردهٔ ادبیات داستانی جهان تثبیت کرده‌اند. لئو نیکلایوویچ تولستوی به‌حدی در کشورش مشهور ...
دیگر رمان‌های لئو تولستوی
سعادت زناشویی
سعادت زناشویی چنان که گفتی افکارش را دنبال کنان گفت: بله، ما همه و خاصه شما زن‌ها، باید کشاکش زشت و بی‌معنای زندگی را تنها طی کنیم تا به اصل پاکیزه آن برسیم. کسی تجربه‌های دیگری را باور نمی‌کند و نمی‌پذیرد. خیلی مانده بود که تو از دریای دیوانگی‌ها و بازی‌های کودکانه زندگی، که من درگیری‌ات با آن‌ها را تحسین می‌کردم بیرون ...
مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ در حوزه ادبیات داستانی؛ داستان کوتاه جذابیتی خاص دارد. در این عرصه، نویسنده با بهره‌گیری از نبوغ ادبی خود و همین‌طور با استفاده از صناعات و تمهیدات ادبی آن هم در صفحاتی اندک، که خاص داستان کوتاه است؛ داستانی را در قالب یک رمان بلند؛ با شخصیت‌هایی محدود به نگارش در می‌آورد. داستانی که مضمونی اجتماعی یا سیاسی داشته و ...
جنگ و صلح 2 (4 جلدی)
جنگ و صلح 2 (4 جلدی) جنگ و صلح را، اگر نه بزرگترین رمان عصر ما ، دست‌کم یکی از بزرگترین آن‌ها دانسته‌اند: داستانی به مانند جهانی که در آن شخصیت‌های بسیاری هر یک با شوری خاص در افت و خیزند. اقیانوسی انسانی، با جریان‌های بی‌شمار و درهم‌پیچیده که در ورای آن روحی مقتدر طوفان‌ها می‌انگیزد و فرو می‌خواباند و باز به پا می‌دارد. تالستوی در ...
سونات کرویتسر و چند داستان دیگر
سونات کرویتسر و چند داستان دیگر کوشان که جلو اشکی که در سینه‌ام می جوشید بگیرم در دل می‌گفتم: ((او حال مرا این‌جور فهمیده است. صدایی در دلم می‌گفت ((عشق گذشته ما تمام شده. پاک تمام شده!)) به من نزدیک نشد و کوششی برای دلجویی از من نکرد. آنچه به او گفته بودم او را آزرده بود. صدایش آرام و خشک بود.
تمشک
تمشک در میان این افسران ستوانی جوان که صبح آن روز در اسب‌سواری از ما پیشی گرفته بود، حضور داشت. شخص بسیار جالبی بود: چشمانی رخشا داشت. زبانش کمی می‌گرفت. دل‌اش می خواست همه را ببوسد و به آن‌ها بگوید که چقدر دوست‌شان می‌دارد. طفلک بیچاره هنوز نمی فهمید که با این کار ممکن است مسخره جلوه کند و رک‌گویی و ...
مشاهده تمام رمان های لئو تولستوی
مجموعه‌ها