این کتاب داستان یک دختر جوان ایرلندی است که در تلاش برای آموختن جادو برمیآید. جادو، جوهر اصلی این داستان است. در آغاز بریدا تصور صحیحی از جادو ندارد. برای آموختن جادو، سراغ استاد جادوگر، استاد سنت خورشید میرود که در یک جنگل ساکن است. اما نخست باید با سنتهای جادو آشنا شود. در این کتاب، کوئیلو دو سنت جادوگری مطرح میکند: سنت ماه و سنت خورشید. سنت ماه، جادوگری آیینی کهن است که برای دست یافتن به آن باید تمرینهای دشوار و متعددی را به کار برد. سنت خورشید راه جهان شمول برای دست یافتن به جهان ابدی است که در آن تنها یک اصل حاکم است: اعتماد کردن به شب تاریک ایمان. و تنها یک تمرین وجود دارد: نیایش کردن به درگاه خدا با قلب و روح.