خیال میکنم نامه قبلی من را جواب ندادهاید. به هر صورت آنقدر ذوقزده هستم که نتوانستم جلو خودم را بگیرم ، دوست داشتم به یکی خبر این اتفاق را بدهم. اتفاقی که البته هنوز نیافتاده، اما در شرف وقوع است.اتفاقی خوب...
ارمیا
ـ الله اکبر. بسماللهالرحمنالرحیم.
چشمان مصطفا، ارمیا را بر خطوط کتاب ترجیح دادند اما چشمهایش مثل همیشه از نخستین در نماز ارمیا جلوتر نرفتند، یعنی نمیتوانستند. چهگونه به آن چشمان نیمباز مشکیمشکی میتوانستی چشم بدوزی، زمانی که تو را نگاه نمیکند و افق دیدش جایی ماورای تو و سنگر است؟ چهگونه چادر گلمنگلی نگاهت را بر سجده سادهاش پهن میکردی، زمانی ...
داستان سیستان (10 روز با رهبر)
این عکس قصه قشنگی دارد. رفتیم خدمت آقا و همین جور که مشغول کار بودند، قرار شد که عکس بگیریم. داشتند چیزی میخواندند. چند تا عکس گرفتم، اما راضی نشدم. عاقبت دل به دریا زدم و گفتم، آقا! این عکسهایی که ما از شما گرفتیم، همهاش اشداء علیالکفار میشود، برای مصرف داخلی اجازه بدهید یک عکس رحماء بینهم هم بیندازیم! ...
بیوتن
نگاهش میکنم. یکجورهایی اشک در چشمان قهوهایش حلقه زده است.روضه نخوانده بودم. سالها بود به جز چهل و هشتیها کسی حرف دلم را اینگونه نشنیده بود...
ناصر ارمنی
این کتاب مجموعهای از یازده داستان کوتاه با عناوین زمزم، انگشتر، رتبه قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، خیابان، سال نو و گوش شنوا است. ناصر ارمنی داستان مردی به نام ناصر است که فرزندِ همسر دوم پدر خود است. پدر برای آنکه بابت اختیار کردن همسر دوم به دردسر نیفتد و دیگران، خصوصاً همسر اولش ...