داستانهای کوتاه (از نویسندگان بزرگ جهان) مجموعه داستان
مادری با پسر کوچک خود در آستانه در خانهشان نشسته بودند و درباره صورت سنگی بزرگ صحبت میکردند، آن صورت سنگی بزرگ چه بود؟
مادر گفت: در این وادی روایتی است که میگوید یک مرد بزرگ درست با همین صورت ظهور خواهد کرد. آنها میگویند روزی روزگاری فرزندی در این وادی به دنیا خواهد آمد که بزرگترین و شریفترین مرد ...
سرخی من از تو
کتاب مهر، مجموعه داستان کوتاه جوانان، سالانه در یک مجلد در کارگاه قصه و رمان منتشر خواهد شد. مراکز آفرینشهای ادبی استانهای حوزه هنری، گزیدهای از آثار را پس از جمعآوری و بررسی اولیه، در اختیار کارگاه رمان قرار میدهند. کتاب مهر، معرف داستاننویسان مستعد و توانای جوان کشورمان بوده و نمایانگر حاصل تلاش هنرمندانه و خلوت اندیشه و نوع ...
هنر قصه
نیافتم! نیافتم! فریاد میزنم دوستانم کجایید؟ من به «آن چیز» نیازمندم. پس، به عیادت کسانی که نمیشناسم میروم. اکنون میتوان به آنچه در گذشته گذشته و آنچه بر زمین از موسیقی در من سیلان دارد سراپا عریان بایستم. نمیهراسم! هراس! تو بعدی از زندگی من بودی که هم اندازه نیاز و کوچکی در دورهای آدم را فتح میکرد. حتی پرتویی ...
تو تویی 2
هر چی که لازم بود، در مقدمه جلد اول گفتم و حالا حرف آخر: باشد تا روزی بیش از اینها بدانیم، و بیش از اینها بنویسیم، و چیزیهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن و نوشتن آنها، این احساس در ما بیدار شود که انسانتر شدهایم.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...