در مزارع خالی و بیروح آفریقای جنوبی و در سالهای اولیه دهه 1950، مری ترنر، زن ناامید و خسته سفیدپوست، و دیک، همسر کشاورز و ناموفقش، با موسز خدمتکار مرموز سیاهپوست، مواجه میشوند. زمانی که دیک، مری را به مزرعه خود در میان علفزارها میبرد، او قدم به زندگیای میگذارد که با تمامی تصوراتش متفاوت است. به تدریج کسالت سالها زندگی در مزرعه، چون سمی مهلک روح او را نابود میکند. ناامیدی، مری را بیشتر و بیشتر در کام خود میکشد تا آنکه در آن روز شوم، موسز در خانه آنها شروع به کار میکند...