مجموعه داستان داخلی

تو می‌گی من اونو کشتم

9789643691486
۱۳۸۳
۹۶ صفحه
۶۹۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های احمد غلامی
آدم‌ها
آدم‌ها ما آدم‌های بیچاره‌ای بودیم و ستوان مکری بیچاره‌تر از ما. درست است که لیسانس وظیفه بود و فرمانده ما اما کسی او را به رسمیت نمی‌شناخت و همه به او می‌گفتند:«ستوان سوتی.» این حرف معنی‌اش این بود که درجه‌های ستوان مکری را جدی نگیرید. ما بیچاره بودیم چون عدل شده بودیم سرباز پیاده و ستوان مکری بیچاره‌تر بود چون شده ...
این وصله‌ها به من می‌چسبد
این وصله‌ها به من می‌چسبد جلو رفتیم. به امید سیاهی روبه‌رویمان. رفتیم و وقتی نزدیک شدیم، دیدیم سیاهی به طرف ما می‌آید. یک کامیون سیاه‌رنگ پر از نمک بود. از ما خیلی فاصله داشت. پایین پریدم و دست تکان دادم. نگه داشت، به قدری از دیدن ما تعجب کرد که هیچی نگفت فقط بر و بر نگاه کرد. گفتم: ـ می‌خوایم بریم معدن نمک. گفت: ...
جیرجیرک
جیرجیرک پاکت را از جیبم در آوردم و شروع کردم به خواندن آن: پایان هر چیزی یعنی مرگ و مرگ چیزی است که تا کسی آن را تجربه نکند، نمی‌فهمد و وقتی تجربه کرد، تجربه‌اش برای خودش و دیگران فایده‌ای ندارد. فرمانده همین چند خط را نوشته بود. چند خطی که خبر از مرگ خودش می‌داد. پاکت نامه را گذاشتم توی ...
تذکره‌الانسان
تذکره‌الانسان این کتاب مجموعه‌ای از سی و سه داستان کوتاه است که همگی این داستان‌ها مضمونی عرفانی دارند. عناوین برخی از این داستان‌ها عبارت است از: گنجی بر دوش، مرا انکار کن، میهمان بی طعام، مسیح از این جا نگذرد، راهزن، بیابانگرد، دعای شیخ.
مشاهده تمام رمان های احمد غلامی
مجموعه‌ها