رمان خارجی

نام من سرخ

(Benim adim kirmiz)

ارهان راست می‌گه دیگه، اگه این نقاشی رو نقاشی می‌کشید که پیرو مکتب هرات باشه شاید می‌تونست اون پرنده‌ها رو همون فاخته‌ها، پوپک‌ها، چه می‌دونم، همونا رو دیگه میخکوب کنه سرجاهاشون ولی خب چهره‌ی من چی می‌شد اون وقت؟ اگه هم یه نقاش ونیزی این کار رو به عهده می‌گرفت اون پرتره یه چیزی می‌شد ولی خب اون وقت زمان چی؟ راست می‌گه دیگه، من هم چیزی می‌خوام که نه اون‌وری‌ها می‌تونن بکشن نه این‌وری‌ها.

چشمه
9789643627027
۱۳۹۰
۶۹۲ صفحه
۱۴۴۲ مشاهده
۱۴ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های اورهان پاموک
چمدان پدرم (3 گفتار درباره نوشتن)
چمدان پدرم (3 گفتار درباره نوشتن) کتاب چمدان پدرم (استانبول، 2007) دربردارنده متن سه سخنرانی درباره ادبیات است از اورهان پاموک: سخنرانی نخست (چمدان پدرم)، خطابه اورهان پاموک در آکادمی سوئد، هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات است. (دسامبر 2006، استکهلم). سخنرانی دوم (نویسنده مورد نظر)، مربوط به زمان دریافت جایزه پوتر باو است. (آوریل 2006، اوکلاهاما). سخنرانی سوم (در قارص و فرانکفورت)، در مراسم دریافت جایزه ...
قلعه سفید
قلعه سفید بسیاری از افراد، بر این باورند که زندگی هیچ کسی از پیش تعیین شده نیست و این که در اصل، همه سرگذشت‌ها زنجیره‌ای از حوادث هستند و حتی آن‌هایی که تصور می‌کنند در برهه‌ای از زندگی‌شان به گذشته برمی‌گردند و آن اتفاقاتی را که به طور تصادفی یک بار برایشان افتاده به خاطر می‌آورند و ناگزیر درمی‌یابند که بسیاری از ...
خانه خاموش
خانه خاموش حس عجیبی وجودم را فراگرفت و لرزه بر اندامم انداخت. نکند همه بی‌خبر و برای همیشه رفته‌اند و من در این خانه تک و تنها مانده‌ام؟ ترسیدم. باز صدا زدم بلکه ترسم را فراموش کنم، اما آن حس عجیب قوی‌تر شد. انگار هیچ موجودی در دنیا نمانده بود، نه انسان، نه پرنده، نه سگی ولگرد و نه حتی جیرجیرکی. ...
برف
برف در همان لحظه‌ایکه برفمی‌بارد، روزنامه نگاری به شهر دور افتاده فارس در مرز ترکیه پا می‌گذارد. او شهر را مکان آشفته‌ای می‌یابد که خودکشی واگیرداری در میان زنان جوان رواج دارد. شرایط برای پیروزی اسلام گرایان در انتخابات محلی مهیاست. ریاست سازمان امنیت و اطلاعات شرورانه در آن دخالت می‌ورزد. طولی نمی‌کشد که طوفان رو به افزایش برف، رابطه شهر را ...
قلعه سفید
قلعه سفید زود گرفتند و بردند، مجبورم کردند زانو بزنم. پیش از آن‌که سرم را روی کنده بگذارم، یکی را دیدم که انگار از میان درخت‌ها پرواز می‌کرد و می‌گذشت. حیرت کردم: من بودم، ریشم بلند شده بود و آن‌جا، بی‌آن‌که پاهایم به زمین بخورد، بی‌صدا راه می‌رفتم. خواستم تصویرم را که از میان درخت‌ها می‌گذشت، صدا بزنم؛ صدایم در نیامد، سرم ...
مشاهده تمام رمان های اورهان پاموک
مجموعه‌ها