و اما صبح فردا
چون آفتاب صبح فردا از پس کوههای زندگی طلوع کند، هیچ کس نمیداند چه رخ میدهد و زندگیش به کدام سو کشیده میشود! عماد، قهرمان داستان هر طلوع را به شکلی تازه تجربه میکند. مدام زندگیش دستخوش بازیهای سرنوشت است و ...
رقص در آتش
سحرگاهان که نسیم سحری وزیدن آغاز میکند و عطر و بوی دلانگیز اشک عشاقی که تا سحر نخفتهاند و قطرات خون دل مهجورشان که در مجمر دیدگانشان رنگ باخته، از دیدگان فرو غلطاندهاند را به مشام جان هر صاحبدلی میرساند، دنیا با عطر عشق، حال و هوای تازهای به خود میگیرد...
آنجلینا
آدمهای خیالباف همیشه حالشان خوب است. با کسی که دوستش دارند، به میهمانی میروند، چای مینوشند و میرقصند. شاد شادند. کسی را که دوستش دارند همیشه هست. نه میرود، نه میمیرد و نه خیانت بلد است. آدمهای خیالباف خوشبختترینند. آنقدر فکر میکنند تا باورشان شود بالاخره هم روزی جذب میکنند آنچه را که میخواهند.
خیالبافیها 2
بیا باور کنیم که دلواپسیم.
بیا باور کنیم که هنوز آب از سر این رابطه نگذشته.
هنوز من برای تو شعر میگویم و تو دلتنگیات را به روی کسی نمیآوری.
باور کنیم که آدمیزاد با هر رها کردنی، ذرهای از خودش را ذوب میکند.
با هر رها کردنی یک عالمه تنهایی میآید و جاهای خالی را پر میکند.
تنهایی ...