رمان نوجوان

ساپروفیت (رمان برای نوجوانان)

امیر، تو که از قوه‌ی تخیل‌ات خوب کار می‌کشی، آن را به کار بینداز. لحن ساپروفیت کم و بیش تند و نگاهش سرد و بی‌رحم بود. فکر می‌کنم این معامله به نفع هر دوی ماست. به خاطر آوردم: مهره‌ی گربه! و دیدمش. آن زن یک ساپروفیت بود.

قطره
9786001192173
۱۳۹۰
۸۸ صفحه
۲۲۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رفیع افتخار
طلسم خانه عنکبوت‌ها
طلسم خانه عنکبوت‌ها کاسه‌ی خالی چشم‌ها مثل دو چراغ پرقدرت شعله‌ور بودند. با نفرت و خشم نگاهم می‌کردند. چشم‌های شعله‌ور دود کردند. دود از میان چشم‌های‌شان زد بیرون. جمجمه‌ها می‌خواستند روحم را مصرف کنند. می‌خواستند من را داخل ستون بکشانند.
برعسوس
برعسوس کبوتر ـ مادر به من گفت فرصت زندگی کم است. پایم را به زمین کوبیدم و از ته حنجره فریاد کشیدم:«به خدا راستش را می‌گویم و هیچ‌کدام من‌درآوردی نیستند.» گربه ـ تیغی پرید پایین و آماده حمله شد. چشم‌هایش شعله‌ور بودند. کبوتر ـ مادر آخرین نگاه را به من انداخت و رسید به برعسوس.
مشاهده تمام رمان های رفیع افتخار
مجموعه‌ها