مجموعه داستان خارجی

مهپاره (داستان‌های عشق هندو)

«مهپاره» شانزدهمین بخش از نسخه کهن متن مفصل سانسکریتی است به نام «جوهر اقیانوس زمان». در یکی از افسانه‌های قدیمی هندو آمده است که خدایان و اهریمنان با هم نشستند و بر آن شدند تا جوهر حیات جاویدان را به دست آورند. بدین منظور، به متلاطم ساختن اقیانوس شیر پرداختند. سپس، ادویه از گیاهانی بر آن پاشیدند و با اهرم کوه ماندارا آن را به هم زدند تا آن‌که جوهر زندگی با چیزهای دیگر به دست آوردند. یکی از آن‌‌ها ماه بود که آن را خدای گیاهان می‌نامند. در زبان سانسکریت، ماه و خورشید هر دو نرند، نه نر و ماده. شاعران هندو هر گاه بخواهند در آثار خود، ماه مادینه‌ای به کار برند، قرص ماه را شانزده پاره می‌کنند و پاره‌ای از آن را به نام «زن» برمی‌گزینند. از این رو است که زن زیبا را «مهپاره» گویند.

9789645858221
۱۳۸۴
۱۲۸ صفحه
۱۱۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
صادق چوبک
صفحه نویسنده صادق چوبک
۷ رمان صادق چوبک زاده نویسنده ایرانی بود. وی به همراه صادق هدایت از پیشگامان داستان نویسی مدرن ایران است. از آثار مشهور وی می‌توان از مجموعه داستان انتری که لوطی اش مرده بود و رمانهای سنگ صبور و تنگسیر نام برد. از روی رمان تنگسیر فیلمی به همین نام با بازی بهروز وثوقی ساخته شده‌است. اکثر داستان‌های وی حکایت تیره روزی مردمی است که اسیر خرافه و نادانی و پایبند به مذهب خویش هستند. چوبک با توجه به خشونت رفتاری ای که در طبقات ...
دیگر رمان‌های صادق چوبک
انتری که لوطیش مرده بود
انتری که لوطیش مرده بود
روز اول قبر
روز اول قبر «شنیدی چه گفت؟ گفت قبر حاضره؛ قبر من. حالا فهمیدی فرق من و تو چیه؟ من می‌دونم قبرم حاضره. اما تو از قبر خودت خبر نداری. یه عمره که فکر این قبر منو مثه شمع آب کرده. اما تو آسوده و بی‌خیال رو یه دونه پات واسادی و از هیچ‌جا خبر نداری. برای همینم هس که عزیزی. مثه بچه شیرخوره ...
انتری که لوطیش مرده بود
انتری که لوطیش مرده بود این کتاب، گزیده‌ای از داستان‌های «صادق چوبک»، که در کنار «صادق هدایت» از بانیان داستان‌نویسی مدرن ایران به شمار می‌رود، است که به انتخاب کاوه گوهرین چاپ شده است. تکنیک و زبان داستان‌های چوبک به همراه ژرفای دید و نگرش تلخ او به هستی، نمونه‌های بارزی از داستان‌های ذهنی است که پیش از او هدایت در خلق آن کوشیده بود. ...
تنگسیر
تنگسیر هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ورمی‌چید و دوزخ شعله‌ور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. جاده «سنگی»، کشیده و آفتاب تو مغز سرخورده و سفید و مارپیچ از «بوشهر» به «بهمنی» دراز رو زمین خوابیده بود. جاده خالی بود. سبک بود. ...
مشاهده تمام رمان های صادق چوبک
مجموعه‌ها