مجموعه داستان خارجی

1 مغول خوب

من هنوز نتونستم کسی را پیدا کنم واسه زیر خاکیا. اونا رو یک جای امن پنهانشون کردم. هنوز هم همون‌جان. یعنی ممد می‌گه همون‌جان. اومدم تو شهر. یه چند هفته‌ای کسی باهام کاری نداشت. بعد از مراسم عقد کنون ممد و کتایون به ممد گفتم وقتشه زیر خاکیا رو آب کنیم. این‌طوری می‌تونی زندگی خوبی داشته باشی. من هم می‌تونم برم و خلاص شم. بهش گفتم همش تو ترس پلیسام. ممد قبول کرد گفت خودش ترتییب کارا رو می‌ده. چن وقتی گذشت منو بازداشت کردن. بعدش محاکمه شدم و واسه هفت ماه زندانی خوردم...

9789642978540
۱۳۸۹
۱۰۰ صفحه
۴۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نظام‌الدین مقدسی
مریلا
مریلا آن شب که برای اولین بار مریلا را دیدم اندوهی پنهانی درونم را پر کرد. انگار او از جایی آمده بود که من همیشه به آن فکر می‌کردم.
3 حنجره گنگ
3 حنجره گنگ خیابان را نگاه می‌کرد و نمی‌کرد و درخت‌ها و آدم‌هایی که منتظر بودند و نبودند و سایه‌اش را که بود و نبود. پاهایش سنگین و سست می‌رفتند. عرق پیشانی‌اش را با آستین پاک کرد. انگار هر چیزی که از پوستش عبور کند و پیدا شود، درونش را برملا می‌کرد که اینگونه با وسواس پاکش می‌کرد. مستقیم. نشست عقب ماشین. عطر تندی ...
مشاهده تمام رمان های نظام‌الدین مقدسی
مجموعه‌ها