چارلی وب
الکس بیتفاوت گفت: رگهای از تنفر در صدایش بود.
چارلی گفت: و به خودش زحمت نداد فقدان همدردیاش را پنهان کند.
الکس پرسید:
- آنها میخوردند و میخوابند و به طور متوسط دوازده سال بیش از آنچه به قربانی خود دادهاند زندگی میکنند. به نظر من خیلی هم بد نیست.
خاطره
بعد از شانزده ازدواج، ماتیهارت متوجه میشود که شوهرش ـ وکیل معروف شیکاگو ـ یکبار دیگر به او خیانت میکند. اما بعد از اینکه جیک خانه را ترک میکند. بحران بزرگتری خانواده هارت را در برمیگیرد: ماتی اخبار هولناکی میشنود که زندگی همهی آنها را تغییر خواهد داد.
جیک با احساس گناه به سوی زنی که هرگز واقعا دوستش نداشت ...
بوسه خداحافظی با مادر
به راستی توانایی ((جوی فیلدینگ)) در ایجاد جاذبه و سوال برانگیز کردن ماجرا بینظیر است... او خواننده را در داستان غرق میکند تا با تمامی احساس خود، کتاب را دنبال کند. نوشتههای او را باید تمامی زنان بخوانند و بیتردید اثر بپذیرند.
آن روز پدر به بچهها گفت: ((از مادر خداحافظی کنید... )) و وقتی شب به پایان رسید... مادر ...
محکوم به نیستی
گاهی به جای دیگران بودن دشوارترین کار دنیاست، اما... گاهی خود را به جای دیگران گذاشتن لازم است... هر چند دلهرهآور باشد.
باید به جای یک مادر بود تا احساس او را دریافت:
((مامان... میشه وقت مرگ با هم بمیریم؟
میشه دستهای همدیگهرو بگیریم؟
قول میدی؟... ))
و امروز باید این کلمات را شنید تا هشداری برای تمام خانوادهها باشد.