روزگار عجیبییه! آدم وقتی دقت کنه، میبینه که چه اتفاقاتی، همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه! مثل همین خاطره یا داستانی که میخوام براتون بگم! میخوام داستان خانواده حاج عباس جوکار بولاتپهلوش و حاج حسن جوکار بولاتپهلوش رو براتون بگم! برای اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش بریم سراغ بچههاشون که اصل داستانه، باید یه خرده برگردیم عقب که ببینیم اصلا این دو نفر کی هستن! پس میریم به سالهای هزار و سیصد و سی شمسی و اون طرفا!