مجموعه داستان خارجی

چقدر حرف نمی‌زند

نمی‌دانم از کجا شروع کنم؟ از تنهایی توی این خانه درندشت با این ویلچر که همه جا باید باهات باشد، یا خشت‌های سیاه وسط حیاط، بین آن همه خشت‌های قرمز؟ نمی‌دانم تا به حال شده روی صندلی چرخ‌دار بنشینی، لختی کف پات را بگذاری روی جا پای فلزی‌اش؟ موقعی که از تخت خودت را می‌اندازی روی آن و پاهایت را محکم می‌کنی تا دست‌هایت را روی تایر کثیفش بلغزانی، حرکت کنی از این اتاق به آن اتاق. روی خشت‌های حیاط، دور حوض، و آن موقع است که سرما از کف پاهایت شروع به بالا آمدن می‌کند. به زانو و کمرت می‌رسد. درد باعث می‌شود چشمانت را برای چند لحظه هم که شده ببندی، دندان‌هایت را به هم فشاری. بعد دست بکشی به پاهایی که روزی باهاش توی کوچه‌های امیر خیز و پشت‌بام‌ها می‌دویدی و آخرین دستور و فرمان امام را می‌انداختی توی حیاط‌ها.

سوره مهر
9789641750116
۱۳۸۹
۲۰۸ صفحه
۸۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
بهترین داستان‌های جهان 2 (قرن 19 و 20 دوران طلایی) مجموعه داستان
بهترین داستان‌های جهان 2 (قرن 19 و 20 دوران طلایی) مجموعه داستان در اواخر قرن نوزدهم داستان کوتاه به صورت نوع ادبی مهمی درآمد و بخش با اهمیت صدها مجله‌ای شمرده می‌شد که در اروپا و آمریکای شمالی انتشار می‌یافت. این مجله‌ها منحصرا به چاپ داستان کوتاه و سریال‌های رمانتیک‌گونه و غیرواقعی که همه انباشته از ماجراجویی، شور و هیجان وصف‌ناپذیر، زنان زیبا و مردان آرمانی بود، می‌پرداختند...
خاتون در آینه (تصویر زن در آثار داستان‌نویسان معاصر ایران) مجموعه داستان
خاتون در آینه (تصویر زن در آثار داستان‌نویسان معاصر ایران) مجموعه داستان در کشورهای جهان سوم، ادبیات، به ویژه ادبیات داستانی، بیشتر به مسائلی چون فقر، اختناق، عدم امنیت و بی‌عدالتی می‌پردازد. حال آن که در غرب پرداختن به این مقولات معمولا بر عهده رسانه‌هاست. از این رو می‌توان ادعا کرد که در شرق و از جمله در ایران ادبیات بیشتر جنبه گزارشگری دارد و تا حد زبادی جایگزین رسانه‌های عمومی شده ...
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
کلاف سردرگم (گزیده‌ای از داستان‌های امروز)
کلاف سردرگم (گزیده‌ای از داستان‌های امروز) ناگهان چون پلنگی خشمناک راه افتاد. اتفاقا این آقای معلم لهجه غلیظ شیرازی داشت و اصرار داشت که خیلی خیلی عامیانه صحبت کند. همین‌طور که پیش می‌آمد با لهجه خاصش گفت: ‹‹به‌به نره‌خر. مثل قوال‌ها صورتک زدی؟ مگه اینجا دسته هفت صندوقی آوردن؟››
زنی که منم نامش زهراست
زنی که منم نامش زهراست مه نشسته بود میان نخل‌ها. دمدمه‌های صبح بود که تو می‌خواستی بیایی دست زنی را که من بوده‌ام بگیری. از میان آب‌های هور ببری. از دود آتش دور کنی. طافت طاق شده بود و آنقدر تیز آمدی که گوشه لباس بلند سفیدت که سرخ شده نمی‌بینی، نمی‌بینی که زخمی شدی و ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها