مجموعه داستان خارجی

تدفین مادربزرگ

(Les funerailles de la grande meme)

هیچ‌کس نمی‌توانست تصور کند که امکان دارد مادربزرگ روزی بمیرد، مگر افراد قبیله و خود او که دل نگرانی‌های ناشی از پیری پدر آنتونیو ایسابل، او را بر می‌انگیخت. اما امیدوار بود که مانند مادربزرگ مادری‌اش، که در دوران جنگ 1875 در آشپزخانه اقامتگاهش سنگر گرفته بود و با یک دسته از گشتی‌های سرهنگ آئورلیانو بوئندیا مقابله کرده بود، صدوبیست‌سال عمر کند. اما وقتی که ماه آوریل رسید، مادربزرگ دریافت که خداوند این امتیاز را به او اعطا نخواهد کرد که یک مشت فراماسون طرف‌دار حکومت فدرالی را شخصا در یک مبارزه آشکار تصفیه کند.

قاسم صنعوی
9786005733594
۱۳۹۰
۱۵۶ صفحه
۱۴۶۶ مشاهده
۰ نقل قول
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
پاییز پدرسالار
پاییز پدرسالار هر چه طول عمر بیشتر باشد، باز هم انسان تصور می‌کند کارهای بسیاری را هنوز انجام نداده است و باید فرصت بیشتری اعطا شود تا مسئولیت‌ها را به انجام برساند. ...و ماجرای پدر سالار نیز، این گونه است. به راستی کسی نمی‌دانست و نمی‌داند او چند سال زندگی و چند سال فرمانروایی کرد. عده‌ای بر این باور بودند که او ...
عشق سال‌های وبا
عشق سال‌های وبا اندیشه‌های مارکز به گونه‌ای است که هرگز کسی جز خود او، نمی‌تواند در ذهن بپروراند و این از شگفتی‌های روزگار به حساب می‌آید که انسانی بتواند مطالبی را به تصویر بکشد که خوانندگان آثارش را به شگفتی و تحسین وادار سازد. به همین کتاب عشق سال‌های وبا استناد می‌کنیم. چگونه به ذهن کسی خطور می‌‌کند که بتوان شخصیت به ظاهر ...
ژنرال در هزارتوی خودش
ژنرال در هزارتوی خودش ... خوزه پالاسیوس این موضوع را به خاطر نداشت. اما هرگز آن شب باشکوه هشتم ماه فوریه هزار و هشتصد و بیست و شش را فراموش نمی‌کرد. زیرا صبح روز بعد یک مراسم استقبال شاهانه در آن شهر از آن‌ها به عمل آورده بودند. ژنرال هم در پاسخ آن همه محبت، جمله‌ای را گفته بود که از آن به بعد ...
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد در خروجی متحرک گشوده شد. در آن ساعت از روز، هیچ‌کس به رستوران خوزه نمی‌آمد. چند لحظه پیش، ساعت دیواری شش ضربه نواخته بود. صاحب رستوران می‌دانست قبل از ساعت شش و نیم صبح، هیچ‌کدام از مشتری‌های دایمی او نمی‌آیند. دقیقا چند دقیقه‌ای به شش صبح مانده بود که زنی طبق عادت هر روز صبحش به آن‌جا داخل شد و ...
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد (گالینگور) مجموعه داستان
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد (گالینگور) مجموعه داستان در خروجی متحرک گشوده شد. در آن ساعت از روز، هیچ‌کس به رستوران خوزه نمی‌آمد. چند لحظه پیش، ساعت دیواری شش ضربه نواخته بود. صاحب رستوران می‌دانست قبل از ساعت شش و نیم صبح، هیچ‌کدام از مشتری‌های دایمی او نمی‌آیند. دقیقا چند دقیقه‌ای به شش صبح مانده بود که زنی طبق عادت هر روز صبحش به آن‌جا داخل شد و ...
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها