رمان ایرانی

یاسمن

چاره‌ای نداشت خاموشی سالن کمک بزرگی برایش بود. به محض لغزاندن انگشتانش به روی تارها صدای دست زدن بلند شد. نور چراغ‌های بیرون سایه‌ها را نشان می‌داد. پوریا دستش را به نشانه تشکر بالا برد و سپس بسیار ماهرانه و لطیف شروع به نواختن کرد. یک آهنگ ملایم را حدود 5 دقیقه بدون خواندن نواخت و کم‌کم صدای هو.. هو زیر زبانی بچه‌ها که مثلا هم‌خوانی می‌کرد و عاقبت با صدایی گرم و قشنگ همراه با آهنگی که می‌نواخت خواند. چراغ‌ها روشن شد و پوریا مجبور شد جلو همه کمی تعظیم کند. یاسمن جلو آمد دستش را صمیمانه جلو آورد و با لهجه شیرین و شادش گفت: ـ عالی بود استاد. فکر نمی‌کردم به این خوبی بزنید و بخوانید.

علی
9789647543835
۱۳۹۰
۴۰۰ صفحه
۷۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های منیر مهریزی‌مقدم
ساحل آرامش
ساحل آرامش روی اولین صندلی نشست و به فرش خیره شد. حال زاری داشت. برادری که از هرزگی خواهرش شنیده. یعنی یک فاجعه اسف‌بار. ناگهان فریادی بلند کشید. یاعلی. و با دو دست سرش را گرفت. دوباره صدای گریه بلند مامان برخواست و بهنوش با گریه از آشپزخانه بیرون آمد و با لیوان آب به بهزاد نزدیک شد. ـ بهزاد جان. خودت را ...
کوچه
کوچه وقتی تو آمدی شبیه به آدم‌های بی‌پشت و پناهی بودم که با کوچک‌ترین نسیمی آماده شکستن هستند. اگرچه هیچ‌گاه نخواستی تا سخنی از عشق بر زبان آوری اما یک حس، شاید حسی زنانه به من از نگاه و حمایت‌هایت می‌فهماند که این غرور شاید ناخواسته دیواری است میان قلب و زبان تو. حتی امروز که یک حادثه تو را تا ...
غریبه آشنا
غریبه آشنا راست می‌گفت؟ یعنی ایلیا داره ازدواج می‌کنه؟ اونم به همین سادگی؟ پس کجا رفت آن همه اشتیاق و علاقه؟ کجاست آن حرف‌ها و آینده قشنگ؟ چطور می‌تونه از من و بچه‌ای که آنقدر در حفظش اصرار کرده بود بگذرد و اجازه دهد هرچه که لایق خودشان بود به من بگویند؟ آیا حق من این بود؟ من که آویزانش نشده بودم، ...
فال
فال فکر می‌کردیم قرار است فقط کنار هم باشیم مثل تظاهر برای دیگران، نقش بازی کردن‌های عاشقانه اما همه چیز آن شد که تصورش را نمی‌کردیم تو شدی آن کس که مرا بلد شد، فهمید و من «همراه‌تر از تصور خود» این یعنی چیزی فراتر از عاشق شدن، دوست داشتن! از تظاهر شروع کردیم، به یکی شدن رسیدیم و از عشق ...
مشاهده تمام رمان های منیر مهریزی‌مقدم
مجموعه‌ها