رمان ایرانی

آغاز دوست داشتن

از پله‌ها که بالا می‌رفت به درخت‌های بهار نارنج نگاه کرد مهیار عاشق عطر بهار نارنج بود، یاد میار غم را روی صورتش نشاند، غمی آمیخته بر ترس و تنفر. سرش را تکان داد تا فکر او را از سر بیرون کند. به بهار نارنج تکیه کرد و به عکس خود که با هر تکان موج روی حوض می‌رقصید خیره شد. آنقدر در خودش غرق بود که زمان را درک نمی‌کرد. خاطرات گذشته را مرور می‌کرد و هر بار به خود نهیب می‌زد، فکرش رو هم نکن...

شقایق
9789647928557
۱۳۸۵
۳۰۴ صفحه
۹۶۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نسرین سیفی
کوچه‌های خاطره
کوچه‌های خاطره
بی‌راهه‌ای در آفتاب
بی‌راهه‌ای در آفتاب به مرد نگاه کردم. دهانش تکان می‌خورد. گردنم را کج کردم. انگشتان لخت دخترک تکان می‌خورد. گل‌های قالی موج می‌خوردند و کش می‌آمدند. ‹‹ یک، دو، سه؛ یک، دو، سه؛ یک، دو، سه؛...›› مگس سیاهی دور سرم می‌چرخید. من می‌خواندم:‹‹ خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند.›› کسی داشت نفس‌نفس می‌زد و عاطفه و عرفان نخودی می‌خندیدند. دهان مرد هنوز هم تکان می‌خورد. به ...
آخرین ستاره شب
آخرین ستاره شب همون شب پرواز کردم فرانسه. رفتم پیش پدرم و بهش گفتم فکر کنم تو ایران یه چیزی جا گذاشتم. گفت می‌گی برات بفرستن. گفتم قلبمه، باید خودم برم دنبالش. بعد فهمیدم تو در تمام این مدتی که فکر میکردم نیستی با من بودی، اینجا، توی قلبم و توی مغزم و من فقط تصور میکردم که دارم سعی می‌کنم فراموشت کنم.
معمای عشق
معمای عشق
مشاهده تمام رمان های نسرین سیفی
مجموعه‌ها