رمان ایرانی

بهانه‌ای برای ماندن

پدرم یک مزرعه کوچک و یک باغ داشت که با همان زندگی ماها رو که دو برادر بودیم و سه خواهر، می‌گذروند. من از همان دوران نوجوانی دوست داشتم ناخدای کشتی بشم، چون اغلب در تابستان که مدرسه‌ها تعطیل می‌شد می‌رفتم چابهار، نزد داییم. از آنجا بود که به دریا علاقه‌مند شدم. کلاس ششم ابتدایی رو که تموم کردم داییم خدابیامرز منو گذاشت توی کشتی ناخدا خورشید. ناخدای معروفی بود که یک فیلم هم از زندگی او به نام ناخدا خورشید درست کردند. زندگی او نبود اما بد هم نساخته بودن. ناخدا در زمان جوونی یک دستش لابلای چرخ دنده‌های یک کشتی باری گیر کرده بود او فقط یک دست داشت که با همان یک دست چند نفر رو حریف بود و...

آموت
9786005941074
۱۳۸۹
۳۴۴ صفحه
۱۱۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن کریم‌پور
خانه روبرو
خانه روبرو بیشتر مردها در نخستین دیدار با زن یا دختری، دلداده زیبایی ظاهری او می‌شوند و به جمال معنوی‌شان توجه‌ای ندارند. این حقیقت قابل انکار نیست. بندرت مردی پیدا می‌شود که زن را از نظر جمال باطنی دوست بدارد و اگر برحسب تصادف به چنین کاری اقدام کرد، بی‌شک روزی پشیمان می‌شود و یا نگاهش دنبال این و آن است.
باغ مارشال 1
باغ مارشال 1 بشر موجود عجیبی است. تا وقتی که به ‌آرزوهایش نرسیده خوشبختی‌اش را در رسیدن به خواسته‌هایش می‌داند‌، اما زمانی که به ‌آنچه که می‌خواهد می‌رسد، سعادت را در چیزهایی که هنوز به ‌آن نرسیده و یا توانایی تصاحبش را ندارد می‌پردازد.
باغ مارشال 2
باغ مارشال 2 با این که در کنار ناهید زندگی آرومی دارم. با این که این زن چنان خوش طینت و نظر بلنده که با آوردن اسم تو به خونه‌مون. گذشته و حال و آینده‌ام رو به هم‌ گره زده، گرهی که حتی با دندون هم باز نمی‌شه؛ با این که از مال و منال دنیا بی‌نیازم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارم؛ ...
خوابی در هیاهو
خوابی در هیاهو
از دیاری به دیار دیگر
از دیاری به دیار دیگر از دیاری به دیار دیگر رفتن، سعادت و خوشبختی به دنبال ندارد بلکه آن‌ها سرگردانی هستند گم‌شده در دیار غربت. امروز غروب که آخرین سطرهای سرگذشتم را می‌نویسم از پنجره آپارتمان ناتان تماشاگر رودخانه تایمز هستم که مانند ماری خوش خط و خال به دور خودش می‌پیچید و می گوید: هر کجا هستید باشید آسمان مال شماست پنجره، فکر، هوا، ...
مشاهده تمام رمان های حسن کریم‌پور
مجموعه‌ها