پس حال آقای ستمبرینی در اتاق و آن نور خیره کننده ایستاده بود، هانس کاستورپ که بر آرنجها تکیه داده به سمت در برگشته بود، چشمکزنان بازشناختش، و همین که شناختش سرخ شد. مثل همیشه ستمبرینی کت ضخیمش را با آن برگردانهای پهن پوشیده بود، یقهای نه چندان نو نوار بر آن انداخته بود، و شلوار چهار خانهاش را نیز به پا داشت.