آخرین فعالیت‌ها


  • برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
    از برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) :

    می‌دانی که گاهی اهانت‌پذیری بسیار لذت‌بخش است، مگر نه؟ یک نفر ممکن است بداند که کسی به او اهانت نکرده، اما اهانت را برای خودش ابداع کرده، دروغ گفته و مبالغه کرده تا آن را بدیع سازد، به واژه‌ای چسبیده و از کاه کوهی ساخته- این را خودش می‌داند، با اینهمه اولین آدمی خواهد بود که اهانت را بپذیرد و آنقدر از انزجارش شادی کند تا احساس لذت بزرگی کند، ... (...)

  • برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
    از برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) :

    به خودت دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ می‌گوید و به دروغ خودش گوش می‌دهد، به چنان بن‌بستی می‌رسد که حقیقت درون یا پیرامونش را تمیز نمی‌دهد و اینست که احترام به خود و دیگران را از دست می‌دهد. و با نداشتن احترام دست از محبت می‌کشد، و برای مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بی‌محبتی به شهوات و لذات خشن راه می‌دهد و در رذالت‌های خویش در ... (...)

  • برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
    از برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) :

    وقتی که در روم هستی، مثل رومی‌ها رفتار کن. (...)

  • برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
    از برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) :

    در میان ما گناه و بیداد و وسوسه هست، و با این همه، و با این همه جایی روی زمین آدمی مقدس و والا هست. او حقیقت را در اختیار دارد؛ او حقیقت را می‌شناسد؛ بنابراین حقیقت بر روی زمین نمرده است و مظهر حقیقت روزی به سراغ ما هم می‌آید و مطابق پیمان بر عالم و آدم فرمان می‌راند. (...)

  • برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
    از برادران کارامازوف 1 (2 جلدی) :

    معجزات هیچگاه سد راه آدم واقع‌بین نیست. معجزات نیست که واقع‌بینان را به اعتقاد ره می‌نماید. واقع‌بین اصیل اگر آدم با اعتقادی نباشد، همواره نیرو و توانایی خواهد یافت تا به مافوق طبیعت بی‌اعتقاد باشد و اگر با معجزه‌ای به صورت واقعیتی انکارناپذیر رویارو شود به جای تصدیق واقعیت حواس خودش را باور نمی‌کند. اگر هم آن را تصدیق کند به عنوان واقعیتی از طبیعت تصدیقش می‌کند که تا آن ... (...)

  • مردم فقیر
    از مردم فقیر :

    تهیدستان زودرنج و حساسند و طبعا چنین آفریده شده‌اند! تهیدست همیشه مظنون است، با نظر دیگر به جهان پروردگار می‌نگرد. به دیگران از گوشه چشم نگاه می‌کند. به اطراف خویش پریشان و مشوش نظر می‌کند، به هر کلمه گوش فرا می‌دهد و بیم دارد که مبادا درباره او گفتگو کنند و بگویند که: نگاه کن! چه ابلیس فقیری! احساس و عواطف او چیست؟ قیافه او از این سو یا آن ... (...)

  • مردم فقیر
    از مردم فقیر :

    انسان هر چه بیشتر در اختفای فقر و مذلت خویش می‌کوشد و هرچه بیشتر سر در گریبان خویش فرو می‌برد تا بتواند از شر زبان مردم در امان باشد باز کسی وارد زندگی او می‌شود و از کاهی کوه می‌سازد و انسان را دست می‌اندازد و در یک چشم بهم زدن اسرار زندگانی او را در کتابی ثبت می‌کند و بر سر زبان‌ها می‌اندازد و اسباب تمسخر و تحقیر دیگران ... (...)

  • مردم فقیر
    از مردم فقیر :

    نظام جهان به تحکم و زورگوئی بزرگتر بر کوچکتر و قوی‌تر بر ضعیف‌تر استوار است و بدون رعایت احتیاط و دوراندیشی جهان برپا نمی‌ماند و در نظم و ترتیبش خلل می‌افتد (...)

  • مردم فقیر
    از مردم فقیر :

    زندگانی در میان بیگانگان و جلب محبت آنان و اختفای شخصیت و تقید به آداب ناشناخته کاری دردناک و دشوار است (...)

  • مردم فقیر
    ستاره داد
  • مردم فقیر
    از مردم فقیر :

    آری گاهگاه آدمی چنان فریفته و گمراه عواطف و ادراکات خویشتن می‌شود که یکباره از جهان پیرامونش بی‌خبر می‌گردد (...)

  • همه‌جا پای پول در میان است
    از همه‌جا پای پول در میان است :

    کلاه‌تان را در مقابل کارگری از سر بردارید که با داشتن چهار پنس، دخترش را شوهر می‌دهد! حداقل او به جای پول در رگ‌هایش خون دارد. (...)

  • همه‌جا پای پول در میان است
    از همه‌جا پای پول در میان است :

    بزرگترین ظلمی که به یک کودک می‌توان روا داشت این است که او را به مدرسه‌ای بفرستند که بقیه بچه‌ها از او ثروتمند‌ترند. کودکی که به فقر خود آگاه است از این مساله آن چنان رنجی را متحمل می‌شود که تصور آن برای یک فرد بالغ غیرممکن است. (...)

  • همه‌جا پای پول در میان است
    از همه‌جا پای پول در میان است :

    اگر می‌خواهید بدانید بازماندگان یک شخص از دنیا رفته راجع به او چگونه فکر می‌کنند، یک راه خوب فهمیدن وزن سنگ قبر اوست. (هرچه سنگین‌تر باشد جهت اطمینان بیشتر که نتواند از زیر آن بیرون بیاید) (...)

  • همه‌جا پای پول در میان است
    از همه‌جا پای پول در میان است :

    وقتی انسان پولی در بساط ندارد نمی‌تواند خوش‌مشرب باشد، حتی نمی‌تواند اجتماعی باشد. (...)

  • همه‌جا پای پول در میان است
    از همه‌جا پای پول در میان است :

    در آنجا خانه‌های استیجاری وجود داشت که برای هر پنج نفر فقط یک تخت خواب بود و اگر در این خانه‌ها کسی می‌مرد تا زمان خاکسپاری دیگر اعضای خانواده مجور بودند هرشب پیش او بخوابند! (...)

  • همیشه شوهر
    ستاره داد
  • دوئل
    ستاره داد
  • دوئل
    برای دوئل نوشت :

    دوئل اثری‌ست دارای زوایای گوناگون تقابل چندین نوع عقاید متضاد دوئل یک اثر کمدیک جالب و بررسی و رویارویی عقاید مطرح دوران نویسنده است. دو چهره اصلی داستان دو نماد انسانی اولی نماد عقل انسانی و دیگری نماینده احساسات آن است. این تقابل به روشنی خواننده را به یاد ویرژیل و دانته می‌اندازد. نماد عقل انسانی جانورشناس است و همه چیز را به تکامل و داروینیسم مربوط میسازد. این امر تا بدانجا پیش می‌رود که نماد احساسات را بوزینه پوزه دار مینامد و این خود کنایه آشکاری از دید عقل انسانی و علمی‌ست که اکثر ضعفها و تمایلات غیرعقلانی و عاشقانه را ریشه در زمان دیرینه شناسی آن میبیند و این صفات را یادگار آن زمان فرض می‌نماید. نماینده احساسات در واقع منبع همه ضعفها و کاستی‌ها و عیوب است: تعمیم بسیار هوشمندانه چخوف از این مهم که احساسات انسان بعضا خود او را هم می‌آزارد و اکثر کاستی‌ها به علت تحت تاثیر احساس عمل کردن است و نه عقل. نماینده احساسات همه جملات فضلا را به نفع خود تحریف میکند و برای مثال هرزه بودن خود را به گردن نویسندگان می‌اندازد. در این جدال و کشمکش میان عقل و احساس که در یک نقطه بحرانی و هیجان‌انگیز بهم برخورد میکنند (که مهارت قابل ستایش چخوف آن را زیباتر و ترجمه شیوای جناب گلشیری آن را گیراتر کرده) و در این جدال و کشمکش کمدیک عقل انسانی، احساس را یکسره مقهور خود می‌کند. این اثر برخلاف ظاهر و حجم کم آن بسیار عمیق و بسیار پربار و گرانمایه است. لذت خواندن و نزدیکی به ان بوسیله ترجمه زیبای جناب گلشیری صدبرابر شده و خواننده از ابتدا تا پایان فرصت تنفس نمیابد. بررسی صفات اخلاقی انسان‌ها در روابط آنها (اعم از مرد و زن) شخصیت‌های پخته داستان و نیز اطلاعات بسیار عالی چخوف که خود پزشک است در جای جای داستان قابل شهود است. پیشنهاد من به تمام ناولری‌ها از دست ندادن این کتاب زیبا و پرمحتواست.

  • تسخیرشدگان
    ستاره داد