اول پاییز بود که باد ابرها را آورد و بارش شروع شد. ناگاه پس از مدتها خشکی، در آسمان وا شده بود و هر چه باران بود در صالحآباد، این یک ذره زمین کویری میبارید. تک و توک قناتها که مانده بود و چاههای عمیق موتوردار را چنان سیلابی گرفت که انگار هیچوقت نه چاهی بوده، نه قناتی، سیلاب، محصول گندم و جو را که هنوز روی زمین بود بلعید و لتههای پیاز و سیبزمینی زیر لایه غلیظ آب گل اخرایی فرو رفتند...