رمان خارجی

ایمان داشته باشیم

(Have a little faith atrue story of a last request)

سفر هشت ساله شگفت‌انگیزی که میچ آلبوم میان دو دنیا، دو انسان و دو جامعه پیموده است، درون‌مایه این کتاب می‌باشد. خاخام هشتاد و دو ساله‌ای از اهالی زادگاه آلبوم که مربی علوم دینی دوران کودکی او نیز بوده است، از او می‌خواهد تهیه و اجرای سخنرانی مراسم فوت او را به عهده بگیرد.

دایره
9786005722031
۱۳۸۹
۳۰۴ صفحه
۹۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
میچ آلبوم
صفحه نویسنده میچ آلبوم
۲۷ رمان Mitchell David Albom is an author, journalist, screenwriter, playwright, radio and television broadcaster and musician. His books have collectively sold over 28 million copies worldwide; have been published in forty-one territories and in forty-two languages around the world; and have been made into Emmy Award-winning and critically-acclaimed television movies.
دیگر رمان‌های میچ آلبوم
اولین تماس تلفنی از بهشت
اولین تماس تلفنی از بهشت 1 روز صبح، در شهری کوچک به نام کولدواتر، چند تلفن زنگ می‌خورد. آن طرف خط کسانی هستند که می‌گویند از بهشت تماس گرفته‌اند؛ یکی با مادرش حرف می‌زند و یکی با خواهرش، هر کسی با عزیزی از دست رفته. آیا معجزه‌ای غریب رخ داده؟ یا فریبی بزرگ در کار است؟ وقتی اخبار این تماس‌های عجیب پخش می‌شود، غریبه‌ها دسته‌دسته ...
تارهای جادویی فرانکی پرستو
تارهای جادویی فرانکی پرستو زبان فارسی ...
در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند
در بهشت 5 نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم، نویسندة کتاب پرفروش سه‌شنبه‌ها با موری، پس از سال‌ها انتظار با رمان جذاب و تازه‌ای به نام پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید بازمی‌گردد. در این رمان رازی سر به مهر نهفته است. اِدی کهنه سربازی است که عمری را به ملال گذرانده و احساس می‌کند که در تلة زندگی به دام افتاده است. او تعمیرکار ماشین‌های ...
برای 1 روز دیگر
برای 1 روز دیگر اگر به شما فرصت می‌دادند ،فقط یک بار به گذشته برگردید،و اشتباهاتی را که در زندگی مرتکب شده‌اید،جبران کنید،آیا از آن فرصت استفاده می‌کردید؟برای یک روز دیگر شما را به لبخند وا می‌دارد.شما را مشتاق می کند.باعث می‌شود حسرت گذشته‌ها اشک به چشم‌تان بیاورد.اما مهم‌تر از همه ،شما را وا‌میدارد به قدرت ابدی عشق مادر،ایمان بیاورد
تارهای جادویی فرانکی پرستو
تارهای جادویی فرانکی پرستو راهبه زیر لب می‌گفت: «ترانکوئیلا. ترانکوئیلا.» باران مثل چکش بر سقف می‌کوبید. صدای رعد و برق شبیه درام نقاره بود. در طبقه پایین، شورشیان سالن اصلی را به آتش کشیده بودند. شعله‌های آتش مثل صدای همزمان صدها کاستانت ترق و تروق می‌کردند. آن‌هایی که از کلیسا فرار نکرده بودند با صدای بلند فریاد می‌کشیدند و جیغ‌های ملتمسانه‌شان با صدای داد ...
مشاهده تمام رمان های میچ آلبوم
مجموعه‌ها