مجموعه داستان خارجی

زندگی در سایه

معتقد بود، آدم فقط یک‌بار فرصت بودن در این دنیا را دارد. شاید هم به همین دلیل باید شانس استفاده از هر چیزی را تا حدودی به خودش بدهد. او از این که طعم شیرین و احمقانه این جذبه را دوباره تجربه کرده بود، احساس خوشحالی می‌کرد. بعد در قالب سایه‌ای تاریک روی او دراز کشید. دقیقا اندازه‌اش بود، چون آن چه بر آن دراز کشیده بود، چیزی جز بدنش در قبر نبود...

9789642280513
۱۳۹۰
۲۰۸ صفحه
۱۱۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
داستانک‌هایی در فاصله‌ی 1 پلک بر هم زدن
داستانک‌هایی در فاصله‌ی 1 پلک بر هم زدن داستانک را معادل فارسی فلش فیکشن گرفته‌اند که یکی از گونه‌های روایی رایج در روزگار ماست. در عصری که فرصت دیدن و شنیدن تنها در چهارچوب قابی کوچک و گاه بزرگ دست می‌دهد، عصری که قبیله یک نفر است یا یک واحد از چند نفر، عصر لحظه‌ها و پیام‌ها، و هر چه می‌خواهیم کوچک کنیم یک کاف تصغیر به آخرش ...
عقربه سرنوشت (مجموعه داستان کوتاه)
عقربه سرنوشت (مجموعه داستان کوتاه) این مجموعه شامل 13 داستان کوتاه از نویسندگانی چون والتر کولبن‌هوف، گابریله وومان، یوزف ردینگ، ارنست همینگوی و هانس هاس است که گردآورنده آن‌ها را به شش دسته تقسیم کرده. در پایان هم زندگی‌نامه کوتاهی از نویسندگان و همچنین منابع داستان‌ها ذکر شده است. این کتاب از سری کتاب‌هایی است که در کارگاه‌های داستان‌نویسی آلمان مورد استفاده قرار می‌گیرد و ...
زنی که منم نامش زهراست
زنی که منم نامش زهراست مه نشسته بود میان نخل‌ها. دمدمه‌های صبح بود که تو می‌خواستی بیایی دست زنی را که من بوده‌ام بگیری. از میان آب‌های هور ببری. از دود آتش دور کنی. طافت طاق شده بود و آنقدر تیز آمدی که گوشه لباس بلند سفیدت که سرخ شده نمی‌بینی، نمی‌بینی که زخمی شدی و ...
و موسی گریه کرد ( مجموعه داستان)
و موسی گریه کرد ( مجموعه داستان) پیدا کردن اداره مهاجرین بومی در آن شهر بزرگ برای موسی کار آسانی نبود، ولی سرانجام موفق شد خسته و گرسنه با پاهایی دردناک خود را به آنجا برساند. وقتی در برابر میز مرد سفیدپوستی که پشت روزنامه‌ای مخفی شده بود ایستاد، قدرت آن را نداشت که حرف بزند. سرانجام مرد سفیدپوست روزنامه را پایین آورد و با نفرت نگاهی به ...
هنر قصه
هنر قصه نیافتم! نیافتم! فریاد می‌زنم دوستانم کجایید؟ من به «آن‌ چیز» نیازمندم. پس، به عیادت کسانی که نمی‌شناسم می‌روم. اکنون می‌توان به آنچه در گذشته گذشته و آنچه بر زمین از موسیقی در من سیلان دارد سراپا عریان بایستم. نمی‌هراسم! هراس! تو بعدی از زندگی من بودی که هم اندازه نیاز و کوچکی در دوره‌ای آدم را فتح می‌کرد. حتی پرتویی ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها