لحظههای عشق یه باغ پر گله، یه آسمون پر ستارهست، بارونیه که کویر تنهایی رو سیراب میکنه، مثل نسیم صبحگاهی میمونه، آدم با خنکاش از خواب بیدار میشه! هزاران لحظه نصیبتان باد.
به قشنگی طاووس
آخدا، یه وقتی ما غداره میکشیدیم و یه محله غرق میشد، حالا حریف این دل دو انگشتی نیستیم و شده آتیش بیار معرکه، انگار کار دل ما فقط عاشقیه و غیر این بیکاره. ما شدیم عین کبوتری که جلوش چاه و بالا سرش شکارچی با تفنگ. تو عشق همیشه یکی حکم میکنه و اون یکی میره زندون. ما که آب ...
نیلوفر
تو باغ عشقت پای پلههای سرسراش مچ مهتابو میگیرم تا صورت قشنگتو ببینم، وقتی هوا گرگ و میشه یه گله شقایق میچینم و گلریزون پاهات میکنم. واسه عشق تو به آب و آتیش میزنم و با خورشید میجنگم. با هرم نگات آتیش داغ جهنم میشم. اگر مقتول تو باشم دم جون دادن قشنگترین لبخندو رو لبام میبینی. منو از مردن ...
طلا
کسی را دوست میدارم که او هرگز نمیداند. همه شب در خلوت رویا به سویش پر میگیرم و به تکتک خاطراتش بوسه میزنم. به خدا التماس میکنم چرخ گردونش را نگرداند و این لحظهها را از من نگیرد.