100 (100 داستان ک...
روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پاییز انارهایش را در سینیهای نقرهای، بیرون باغش میگذاشت و بر سینیها علامتهایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم میگذشتند و هیچکس از میوهها بر نمیداشت!
مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینیهای نقره نگذاشت، اما ...
داستانهای برگزیده
داستانهای این کتاب از میان بهترین آثار چند نویسندهی خارجی که همه از مشهورترین داستانسرایان جهانند برای خوانندگان جوان برگزیده شده است. این داستانها که در انتخاب آنها سعی فراوان به کار رفته، گذشته از آن که در خور فهم و استفاده جوانان است با زبان دلپذیر افسانه، آنان را به راه راستی، مردمدوستی و جوانمردی میخواند و دلهای پاک ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
آخرین روز عجیب در لسآنجلس
هر ساله، میان هیاهوی هزاران داستان کوتاه منتشر شده در صدها مجله، مجموعه آراستهای از چند داستان ظهور و بروز پیدا میکند که مدعی است بهترینهای سال را در بردارد. طی زمان، گاه جلد خاصی از این مجموعه به اعتباری مسلم دست مییابد. ولی گزینش داستان به هیچ روی امری ساده یا گریزناپذیر نیست، چه به ناچار عرصه پهناوری را ...
تلخ عین عسل (داستانهای کوتاه طنز جهان)
راستش را بخواهید من آدم پر دل و جراتی نیستم. یعنی لزومی ندارد آدم شجاعی باشم. سرباز و خلبان آموزشی و راننده تانک یا غواص و این حرفها نیستم. یک آدم معمولی. یک طراح و برنامهریز. بیشتر از بیست سال سابقه در ادارات مختلف را یدک میکشم. در صنایع آرایشی و بهداشتی و مواد خام صنعتی کار کرده بودم. حالا ...