رمان خارجی

در هتل برترام

(At bertrams hotel)

نه تعجب نکردم. اصلا تعجب نداشت. تو این هتل اتفاقات عجیبی می‌افتاد که با هم جور در نمی‌آمد. همه چیز خوب و عالی بود. خوب و عالی که نمی توانست حقیقت داشته باشد. امیدوارم منظورم را بفهمید. به قول اهالی تئاتر، نمایش خیلی خوبی بود. ولی نمایش بود. واقعیت نداشت.

هرمس
9789643636869
۱۳۹۰
۲۷۴ صفحه
۱۸۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
آگاتا کریستی
صفحه نویسنده آگاتا کریستی
۱۱۳ رمان بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز نوشته‌است، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
دیگر رمان‌های آگاتا کریستی
گرگ در لباس میش
گرگ در لباس میش با سرعت رفتم. رسیدم جلو در، ولی قبل از اینکه برسم از سرعتم کم کردم که بتوانم نگاه کنم، بدون اینکه کسی متوجه شود. رسیدم. در بسته نبود. نیمه‌باز بود. آرام هلش دادم و بازش کردم. نگاهی به اطراف کردم و دیدم... دیدم آنجاست. به صورت به زمین افتاده. مرده... تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد.
5 خوک کوچک
5 خوک کوچک هرکول پوآرو با علاقه و تحسین به دختر جوانی که به داخل اتاق راهنمایی شد نگاه کرد. نامه او به موضوع خاصی اشاره نمی‌کرد. در آن فقط تقاضای ملاقات شده بود. معلوم هم نبود به چه دلیل. رسمی و خلاصه بود. فقط از تمیز و مرتب بودن دست‌خط می‌شد فهمید کارلا لمارچنت زن جوانی است. و حالا این دختر خودش حی ...
شکار قاتل
شکار قاتل چهره‌ای را شناخته بود، یا طرز راه رفتنی را، یا صدایی، چیزی شبیه به آن. همان روز اولی که آمدم اینجا، با او صحبت کردم. همه چیز را درباره خانواده فولیات برایم گفت، درباره پدرشوهرتان و خود شوهرتان، درباره پسرهایتان که در جنگ کشته شدند. فقط... هر دو آن‌ها که کشته نشدند، شدند؟ پسرتان، هنری با کشتی‌ای که در آن ...
جسدی در کتاب‌خانه
جسدی در کتاب‌خانه دختره آخرین بار بیست دقیقه به یازده دیده شده است و طبق شواهد پزشکی قبل از نیمه شب فوت کرده است. گوسینگتون از اینجا حدود سی کیلومتر فاصله دارد. اتومبیلی که موتور قوی داشته باشد، نیم ساعته می تواند این فاصله را طی کند. ولی چرا یک نفر او را اینجا بکشد و جنازه‌اش را ببرد گوسینگتون یا این همه ...
جشن هالووین
جشن هالووین «اگر از من بپرسی، حتما با یک گردن کلفت فرار کرد و رفت.» الپست پاسخ داد: «اگر این طور بود، همه می‌فهمیدند. تو این شهر کوچک مردم کاری ندارند جز این که پشت سر این و آن غیبت کنند! و امکان نداشت مرتیکه را نشناسند.» پوارو پرسید: «کسی بود که به مرگ خانم لولین اسمایت مشکوک باشد؟»
مشاهده تمام رمان های آگاتا کریستی
مجموعه‌ها