مجموعه داستان خارجی

دزد (مجموعه داستان کوتاه)

... گفت که دلش می‌خواد بره ارمنستان. گفت نامزدش اونجاییه. گفت توی یه مهمونی خونوادگی با نامزدش آشنا شده. گفت که نامزدش می‌گه عاشقی وجود نداره. گفت که حتی گفته: این‌جا آدم عجیب تنها و تنها و تنهاس. گفت که تنهایی رو دوس داره. گفت که توی این یه موضوع با هم اشتراک نظر دارن و برای همین می‌خوان زندگی کنن با هم. گفت که منتظر یک فرصت بسیار خوبه تا قال قضیه را بکنه. گفت که صبح‌ها پاتوقم جلو بازاره. گفت اگر این وظیفه مظیفه‌ها گیر سه پیچ ند‌ن می‌شه روزی ده دوازده تومن کاسب شد. گفت که از این ده دوازده تومن، چار تومنش، شیرین می‌ره توی خندق بلای بنزین، گفت ما دولتی مولتی نیستیم و کارت و مارت بنزین هم نداریم، آزاد می‌خریم لیتری چارصد چوق. گفت که اگه آزادش کرده بودن سنگین‌تر بودن. گفت ما پولمون از پارو بالا می‌ره ولی خودمون توی گند و گه و کثافت دست و پا می‌زنیم. بعدش پرسید: شما که بهتون میاد سوات موات داشته باشین بگین همه جای عالم این‌جوریه، مردم این جوری یله‌تن توی دریای فلاکت؟!....

افراز
9786005218473
۱۳۸۸
۷۲ صفحه
۴۰۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شاهرخ تندروصالح
ما 1 سر و گردن از تفنگ‌ها بلندتریم
ما 1 سر و گردن از تفنگ‌ها بلندتریم قشنگی زندگی به عشق است که نمی‌شود خلاصه‌اش کرد توی چیزی. نمی‌شود بستش به دم این خاطره یا آن حکایت و افسانه. عاشق زنده‌اش عشق است! مثل پهلوان. عشق پهلوان است، همین. منتها، برای ما، همه‌چیز جور دیگری است. گم‌شد این حس حالا، گاهی سرباز می‌کند. یکهو خیره می‌مانی به جایی، دلت این‌جا نیست جای دیگری است. در میان جمع ...
درست مثل رنگ شب
درست مثل رنگ شب نمی‌دانی، اگرمی‌دانستی می‌آمدی، بلکه هم با شتاب می‌آمدی! حالا تاریکی در دوردست‌ها، از پشت چراغ‌های سوسوزن کشتی‌ها تنوره می‌کشد. هی می‌آید بالا. سایه‌اش می‌افتد روی همه چیز. نخل‌ها همین جوری ترسناک شده‌اند حالا. بالای علمک شل و خمیده جلو مسجد کلاغی جا خوش کرده.
مشاهده تمام رمان های شاهرخ تندروصالح
مجموعه‌ها