نمیدانی، اگرمیدانستی میآمدی، بلکه هم با شتاب میآمدی! حالا تاریکی در دوردستها، از پشت چراغهای سوسوزن کشتیها تنوره میکشد. هی میآید بالا. سایهاش میافتد روی همه چیز. نخلها همین جوری ترسناک شدهاند حالا. بالای علمک شل و خمیده جلو مسجد کلاغی جا خوش کرده.