تنهاتر از ماه
هر دو خسته بودیم. هر دو گرسنه. با خشم و نفرت، یالهای رف گرفته و دشتی را که مانند پوست خرگوش سفید بود و تپههای بیبرکت و خفته در زیر پوستین برف را در مینوردیدیم.
خاموش و بیصدا، او در پیش و من در پی، حرکت میکردیم. نه احساس سرما و نه چشم بر راههای کوبیده شده. رد پنجههای مادر، پهن ...
داستانهای آهودره
ضجه دردآلود نیمتاج تا پشت آبادی میرسید. ناله او شبیه زوزه جانور بیپناهی بود در محاصره خیل وحوش. گوشه دیوار، روی خاکستر مچاله شده بود و شوهرش، بهرامی، با یک دست موهایش را میکشید و با کف دست دیگرش مثل پارو، پهن و سخت و زمخت بود، به صورت زنش میکوبید.
چشم هیچکاک
مرد عینکی لاغری کنار گوری نشسته بود. دسته سمت چپ عینکش شکسته شده و با نوار چسب سرهمبندی شده بود. مردی محجوب و متواضع بود. کتابی در دستش بود که روی جلد آن نقاشی ایرانی تصویری از یک بوف کور کشیده بود. مرد داشت صفحه نخست کتاب را زمزمه میکرد: در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته ...
بنبست
...
ـ اقرار میکنید که مامور را حین انجام وظیفه خلع سلاح کرده و او را کتک زدهاید؟
ـ اقرار میکنم، او هم مرا کتک زد و دندانم را شکست.
ـ بسیار خوب! سلاح ژ3 را با یک خشاب فشنگ چکار کردهاید؟
ـ یاغی رامیار از من دزدید.
ـ یاغی رامیار کجاست؟
ـ تو کوهها.
ـ کدام کوه؟
ـ نمیدانم.
ـ از کی یاغی رامیار را میشناسی؟
ـ نمیدانم.
ـ یعنی ...
خرچنگ بلند پرواز
مجموعه «بهترین نویسندگان ایران»، با در کنار هم قرار دادن داستانهایی از نویسندگان تاثیرگذار و صاحب نام حوزه کودک، همراه تصویرگریهایی متناسب، مجموعهای ماندگار و قابل مطالعه از آثار این بزرگان گردآورده است.
خرچنگ بلندپرواز داستانی است آموزنده و تاثیرگذار از «منصور یاقوتی» با تصویرگری خاص و دلنشین «نفیسه شهدادی».