چشم هیچکاک
مرد عینکی لاغری کنار گوری نشسته بود. دسته سمت چپ عینکش شکسته شده و با نوار چسب سرهمبندی شده بود. مردی محجوب و متواضع بود. کتابی در دستش بود که روی جلد آن نقاشی ایرانی تصویری از یک بوف کور کشیده بود. مرد داشت صفحه نخست کتاب را زمزمه میکرد: در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته ...
خرچنگ بلند پرواز
مجموعه «بهترین نویسندگان ایران»، با در کنار هم قرار دادن داستانهایی از نویسندگان تاثیرگذار و صاحب نام حوزه کودک، همراه تصویرگریهایی متناسب، مجموعهای ماندگار و قابل مطالعه از آثار این بزرگان گردآورده است.
خرچنگ بلندپرواز داستانی است آموزنده و تاثیرگذار از «منصور یاقوتی» با تصویرگری خاص و دلنشین «نفیسه شهدادی».
بنبست
...
ـ اقرار میکنید که مامور را حین انجام وظیفه خلع سلاح کرده و او را کتک زدهاید؟
ـ اقرار میکنم، او هم مرا کتک زد و دندانم را شکست.
ـ بسیار خوب! سلاح ژ3 را با یک خشاب فشنگ چکار کردهاید؟
ـ یاغی رامیار از من دزدید.
ـ یاغی رامیار کجاست؟
ـ تو کوهها.
ـ کدام کوه؟
ـ نمیدانم.
ـ از کی یاغی رامیار را میشناسی؟
ـ نمیدانم.
ـ یعنی ...
داستانهای آهودره
ضجه دردآلود نیمتاج تا پشت آبادی میرسید. ناله او شبیه زوزه جانور بیپناهی بود در محاصره خیل وحوش. گوشه دیوار، روی خاکستر مچاله شده بود و شوهرش، بهرامی، با یک دست موهایش را میکشید و با کف دست دیگرش مثل پارو، پهن و سخت و زمخت بود، به صورت زنش میکوبید.