مجموعه داستان خارجی

آدم‌ها و دودکش‌ها

پسر در را که باز کرد پدرش را دید؛ نشسته بود روی موتور. مثل همیشه کلاه لبه‌دارش را سر و ته سر گذاشته بود و خنده به چهره داشت. همان نیم‌تنه خلبانی را تن کرده بود و همان کتانی‌های سفید را به پا داشت.

ثالث
9789643803292
۱۳۸۸
۱۰۸ صفحه
۴۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های امیررضا بیگدلی
آن مرد در باران آمد
آن مرد در باران آمد
باز هم پیش من بیایید
باز هم پیش من بیایید مادر زنم با من هیچ خوب نیست او با من چپ افتاده است نمی‌تواند بپذیرد دخترش از من بچه‌دار می‌شود.نه تنها از پذیرفتن هرانچه به من ربط دارد سر باز می‌زند.بلکه می‌کوشد تمام کارهای من هیچ و پوچ به حساب بیاید از طرفی می‌گوید تا بچه نیاید و روی این تخت دراز نکشد و ونگ‌ونگ نکند.نمی‌توان باور کرد که قرار ...
مشاهده تمام رمان های امیررضا بیگدلی
مجموعه‌ها