رمان خارجی

افسانه سیزیف

افسانه سیزیف به نقد مدرنیته و انسان متجدد می‌پردازد. در واقع، احساس پوچی و شوریده‌دلی نتیجه فقدان معنا و گسترش نیست انگاری درون جامعه مدرن است. روند تجدد مابی معاصر افسون‌زدایی را با خود می‌آورد و پی دیوارهای پوچی را می‌ریزد. سیزیف (یا مورسو) شاهد و قربانی تکرار کسل‌کننده زندگی (ماشینی ـ مکانیکی) یکنواخت می‌باشد و در گرداب ناآرامی و عدم شور و شوق کشیده می‌شود. دل‌شوره (هایدگر)، تهوع (سارتر) و از خود بیگانگی (مارکس) حالت‌های روحی فرد عصر مدرنیته را بیان می‌کنند. اگر به متن این کتاب بیشتر دقت کنیم متوجه می‌شویم که کامو مدام به اندیشمندانی چون هایدگر، یاسپرس، کیرکه گور، چستوف، داستایوسکی، شوپنهائر و نیچه ارجاع می‌کند، یعنی او به کسانی که ارزش‌ها و عقاید مدرن را نقد کردند متوسل می‌شود زیرا کامو خود را با آنان کم و بیش هم‌عقیده یا ((خویشاوند)) می‌داند... (از پیش گفتار)

جامی
9789647468350
۱۳۸۷
۱۶۰ صفحه
۳۹۶۷ مشاهده
۸۲ نقل قول
آلبر کامو
صفحه نویسنده آلبر کامو
۴۷ رمان آلبر کامو (به فرانسوی: Albert Camus) (زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار الجزایری-فرانسوی‌تبار بود. او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است. کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد»[۴] برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوان‌ترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است ...
دیگر رمان‌های آلبر کامو
سوء تفاهم و عادل‌ها
سوء تفاهم و عادل‌ها از خودم شرم دارم و با این همه اجازه نمی‌دهم ادامه بدهی. من پذیرفتم جنایتی مرتکب شوم تا استبداد را نابود کنم، اما در پس حرف‌های تو، نشان از استبدادی می‌بینم که اگر روزی حاکم شود از من یک جنایت‌کار خواهد ساخت، در حالی که من می‌کوشم مجری عدالت باشم.
رکوییم برای 1 راهبه
رکوییم برای 1 راهبه
سوءتفاهم و بیگانه (چرم) نمایش‌نامه و رمان
سوءتفاهم و بیگانه (چرم) نمایش‌نامه و رمان خاموش شدیم و ماری همان‌طور می‌خندید. زن چاق و چله به طرف همسایه من فریاد می‌کشید که بی‌شک شوهرش بود و مرد چهارشانه‌ای بود و موهایش بور و نگاهش پاک و بی‌آلایش بود. صحبتشان دنباله مکالمه‌ای بود که مدتی قبل شروع کرده بودند.
بیگانه
بیگانه امروز مادر مرد. شاید هم دیروز مرده بود، دقیقا یادم نیست. یک تلگراف از خانه سالمندان برای من فرستاده‌اند که: «مادرتان درگذشته است، فردا مراسم خاکسپاری برگزار می‌شود. تسلیت ما را بپذیرید.» از متن تلگراف چیز زیادی متوجه نمی‌شوم. خانه سالمندان در دهکده مارنگو در فاصله 80 کیلومتری الجزیره است، من ساعت 2 بعدازظهر با اتوبوس به آن‌جا می‌روم و ...
دادگسترها
دادگسترها گریه نکنید. نه، نه، گریه نکنید. خوب می‌‌دانید که امروز، روز تزکیه نفس و اثبات آن چه در راهش مبارزه می‌کنیم، فرا رسیده. در این ساعت چیزی ظهور می‌کند که شهادتی است از سوی ما برای بقیه سر به طغیان‌ها برداشته‌ها. «یانگ» دیگر یک جنایتکار نیست. صدایی وحشتناک. صدایی وحشتناک لازم بود تا او را به شادی دوران کودکی‌اش بازگرداند ...
مشاهده تمام رمان های آلبر کامو
مجموعه‌ها