بر بال تنهائیم چشمهایت را منتظر میخواهم، در نامرادیهای دل ویرانهام جز تو کسی را نمیخواهم. میگریم و اشک میریزم اما بیصدا و فغان شاید که گر کسی بشنود صدایم را دریابد راز دل دل بیقرارم را. بر زمین و زمان شکوه میکنم ز نامرادیها، بر روزگار لعنت میفرستم ز بیمهریها. از او شکوه به خود میبرم و از خود به دادگاه عدل و بیانصافیها. چه کنم گر دلم به بیراه است، چه کنم... گامهایم در راه است، چه کنم گر بیکس و تنها شدهام. اگر این شانه ز دست زمانه خم شده است. گردن افراشته، سرو قامت، راست استوار به نسیم پیک زنم، اسبسوار که زیارم خبری آور تو دل ز دوریش پریشان شده است، عاقبت سرگشته و حیران شده است. یک قدم تو دو قدم من یا یک قدم من دو قدم تو، تو بگو فرق کجاست؟ نقطه عطف، بیا که همینجاست... همینجاست. عاشقانه دل بباز، صادقانه مهر بورز و عارفانه عاشق شو.