در رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذرهبین گذاشته میشود و سرگشتگی و التهاب جان و روان را به نمایش در میآید. شخصیتهای رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند، مشارکت در قیل و قال ((این آشفتهبازار بیارزش)) را برنمیتابند، و ((بلاهت درمانناپذیرش)) را جدی نمیگیرند. افکار و احساسات شانتال و ژانمارک خواننده را به هیجان میآورد و ذهن او را به افقهای دوردست تفکر و تخیل میکشاند، آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دسترفته میاندیشند، درباره موقعیت کنونی زندگی بشر گفتوگو میکنند، و برای نجات خویش به عشق پناه میبرند.