پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف استریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود. در چهل روز اول پسربچهای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند...
۳۷ رمان
ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.
ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمیشدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکشگلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیاتوحش آفریقا تا ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
وداع با اسلحه
این کتاب داستان گرفتار آمدن جوانی است به نام فردریک هنری در جنگ بیهودهای که هیچکس معنای آن را نمیفهمد. سربازانش با آن مخالفند، افسرانش سرخوردهاند و تکلیف خود را نمیدانند، کسی از کار سردارانش سر در نمیآورد. ابتدا فرمان عقبنشینی میدهند، و آنگاه سر راه مینشینند و افسرانی را که عقبنشینی کردهاند، تیرباران میکنند. درست است که فردریک ظاهرا ...
آنسوی رودخانه زیر درختان
داستان تلخ و اندوهبار واپسین روزها و ساعتها و لحظههای یک زندگی پرماجرا، و امید بیرحمانه مردی که میداند دیگر امیدی نیست...
سرگذشت شهر باشکوه و کهنسال ونیز در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، در آخرین روزهای زندگی سرهنگ ریچارد کنتول، افسر کهنهکار آمریکایی، و خاطرات تکاندهنده او از جنگهای اول و دوم جهانی، مردی تنها و زخمخورده با غروری ...
باد 3 روزه
وقتی نیک پیچید به جادهای که از میان باغهای میوه میگذشت، باران بند آمد. میوهها را چیده بودند و باد پاییزی میان درختان برهنه میوزید. نیک ایستاد و سیبی را که روی علفهای کنار جاده افتاده بود و از باران برق میزد برداشت. سیب را در جیب کت کوتاه و سنگینش گذاشت. و...
خورشید همچنان میدمد
خورشید همچنان میدمد اولین رمان ارنست همینگوی نویسنده سرشناس و برنده جایزه نوبل ادبی است. داستان این کتاب روایت زندگی روشنفکران و نویسندگان پس از جنگ جهانی اول است. چند داستاننویس که زمانی در جبهههای جنگ جهانی اول میجنگیدند و شاهد کشته شدن میلیونها انسان و سرباز و مردم بیگناه بودهاند، تصمیم میگیرند تا برای پر کردن خلا زندگی و ...
آدمکشها
هر دو از در زدند بیرون. جورج از پنجره نگاهشان کرد که از زیر تیر چراغبرق رد شدند و رفتند آنطرف خیابان. با آن پالتوهای چسبان و کلاههای لبهدارشان، شبیه هنرپیشههای نمایشهای واریته بودند.