رمان خارجی

زیر آفتاب هیچ‌چیز تازه نیست

(The sun also rises)

چند گاو خود را به ازدحام مردمی رساندند که وارد میدان می‌شدند. گاوهای سنگین و لخت در حالی که شاخ‌های تیزشان رو به پایین بود با پهلوهای گلی یورتمه می‌رفتند... جمعیت بیرون از بالکن‌های استادیوم در هیاهو گیر افتادند. صدای فریادی بلند شد و بعد فریادی دیگر. پدر ارنست همینگوی پزشک و مادرش معلم پیانو و آواز بود. در اکتبر 1954 جایزه نوبل گرفت و چهره‌ای جهانی شد که ویل دورانت درباره‌اش نوشت: «صدها حادثه را از سر گذراند. قهرمان دو جنگ جهانی و شکارچی پیروز کوسه ماهی و شیر بود و پر قدرت‌ترین قصه‌های زمانه‌اش را نوشت.» رمان زیر آفتاب هیچ‌چیز تازه نیست به سرعت الگوی دانشجویان دختر و پسر آمریکایی شد. آن‌ها سعی کردند به شیوه جیک بارنز، قهرمان داستان که در واقع چهره همینگوی بود، با لحنی خشن، شکیبا و موجز حرف بزنند.

افق
9789643695781
۱۳۹۳
۲۷۲ صفحه
۷۵۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ارنست همینگوی
صفحه نویسنده ارنست همینگوی
۳۷ رمان ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود. ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمی‌شدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکش‌گلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهه‌های جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیات‌وحش آفریقا تا ماهی‌گیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
دیگر رمان‌های ارنست همینگوی
تابستان خطرناک
تابستان خطرناک تابستان خطرناک آخرین کتاب ارنست همینگوی است. این نوشته قبل از مرگ همینگوی از یک دست‌نوشته 75000 کلمه‌ای گرفته شده است. در هنگام چاپ حدود 20000 کلمه آن حذف شده است.
ستون پنجم
ستون پنجم در خلال جنگ‌های داخلی اسپانیا، یک آمریکایی به نام فیلیپ راولینگ، در پوشش خبرنگاری که برای روزنامه‌های آمریکایی خبر تهیه می‌کند، به عملیات ضدجاسوسی به نفع کمونیست‌ها و بر ضد فاشیست‌های تحت فرمان ژنرال فرانکو، می‌پردازد. در محل اقامت موقت وی ـ هتل فلوریدای شهر مادرید ـ دو خبرنگار آمریکایی دیگر به نام‌های رابرت پریستون و دورتی بریجز زندگی می‌کنند. ...
پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف استریم ماهی می‌گرفت و حالا هشتاد و چهار روز می‌شد که هیچ ماهی نگرفته بود. در چهل روز اول پسربچه‌ای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند...
شب پیش از پیاده شدن (داستان)
شب پیش از پیاده شدن (داستان) گابی تنها دختر توی کشتی بود. موهای بوری داشت که ول‌شان می‌کرد روی شانه. خنده‌ی قشنگی داشت. خوش‌هیکل بود و بوی بد عجیبی می‌داد. یکی از خاله‌هاش از وقتی کشتی حرکت کرده بود از کابین بیرون نیامده بود. مسئول برگرداندن او بود پیش خانواده‌اش تو پاریس. پدرش زدوبندی با «فرنچ لاین» داشت و دختره سر میز ناخدا غذا می‌خورد.
مشاهده تمام رمان های ارنست همینگوی
مجموعه‌ها