رویا که در عشق خود شکست خورده است، در پی انتقام از مردها می باشد. در همین حین با پسری به نام مسعود آشنا میشود که او را اولین طعمه خود قرار میدهد ولی...
عاشقی که جنون را تجربه کرد
کاش اینقدر راحت حرفهایت را باور نمیکردم، کاش عشق پاک... خدایا یعنی دوستم داشت؟! آخ پرهام... یعنی تمام خاطرههای عاشقانهای رو که ازت دارم باید تو قلبم محبوس کنم و به هیچکس نگم... که حرفهایت را باور کردم و هر روز و هر شب در چشمانت خیره شدم و گفتم: دوستت دارم! کاش اینقدر راحت حرفهایت را باور نمی کردم.
مینای عشق
در حالی که گریه میکرد پیشانیاش را به پنجره اتاق چسباند و نامم را صدا زد: (مینا...) آرام دستم را برایش بالا آوردم که گریست. سرش را تکان داد و کف دستش را به شیشه چسباند و حلقهای که برای عقدمان خریده بودیم و در دستش بود را به من نشان داد و بعد با همان نگاه بارانی و لبخندی ...